_فااااککک..نههه!!!
هری سریع شیشه شیرو روی صندلی کنارش گذاشت..و پاهای دورگه رو کمی تکون داد تا ببینه حدسش درست بوده یا نه..و خب حدسش درست بود...نایل با دیدن صحنه،سریع ماجرا رو فهمید و از خنده داشت دیوارای مطبشو گاز میزد...
_درد..
هری همون طور که فش میداد،دورگه ی کوچولو رو که با تعجب بهش خیره شده بود،بلند کرد و به سمت دستشویی مطب رفت..با وارد شدن به دستشویی،پسرک رو روی زمین گذاشت.اون هنوز با تعجب و گیجی خیره شده بود..هری به شلوار خیس خودش اشاره کرد و یه اخم غلیظ به دورگه تحویل داد...
_باید تو توالت بشاشی نه رو شلوار من!!!..
هری داد زد.یهو صورت دورگه تغییر کرد و بغض کرد..و هری باز با یکی از کیوت ترین صحنه های زندگیش مواجه شد..
پسر کوچولوی کیوت ،با یه تیشرت بزرگ مشکی،که تا زانوهاش میرسه ،شونه ی ظریف بیرون افتادش،موهای بلوطی لخت ونرم ،گوشای بانمک و گربه ای و همرنگ با موهاش،چشمای درشت آبی که اشک توشون حلقه زده و لب پایین صورتیش که کمی جلو دادش ...
اینا کافی بود تا هری عصبانیتشو فراموش کنه..حالا اصلا هری بهش حق میداد..اون کیتن کوچولو اصلا باید شلوار هریو خیس میکرد..هری جلو رفت جلوی پای پسر،زانو زد تا هم قدش بشه..بازوهای پسرو با دستاش آروم ماساژ داد..
_ببین عزیزم.!..باید توی دستشوی جیش کنی نه روی من یا جای دیگه خب؟..
هری با ملایم ترین لحنش گفت.
پسر فین فینی کرد و با تعجب به هری خیره موند...هری پوفی کشید..چه جوری باید بهش میفهموند؟..
چند ثانیه به یه جای نامعلوم زل زد تا این که فکری به ذهنش رسید..البته مطمین نبود جواب بده..
تی شرت پسرو بالا زد تا دیک فسقلیش معلوم شه..از کوچیکیش خندش گرفت..حتی از انگشت کوچیکه ی هری کوچیک تر بود..
دورگه هم فقط با تعجب نگاه میکرد..هری به دیک پسر اشاره کرد بعد به قسمت خیس شلوار خودش..
_جیش..این جیشه خب؟؟..جیش..
هری چند بار اینو تکرار کرد...
_میتونی بگی جیش...بگو جیش..جیش..
همین طور که به خیسی شلوارش اشاره میکرد گفت.میدید که دورگه به لب هاش خیره شده و سعی میکنه لبای خودشو مثل هری تکون بده...تا این که بالاخره با صدای نازکش گفت...
"جی..جی.....جی"_افرین پسر خوب..!...بگو جیش..آره..این جیشه..
"جی..جیس..جیش.."
_افرین عالیه...!!..جیش جاش این جاست..
هری به توالت فرنگی اشاره کرد...
_جیش..جیش..
بعد یه خط فرضی از سر دیک پسر کوچیک تا توی توالت فرنگی کشید..
_جییییییییشش..جیش این جا خب؟؟
پسر هم مثل هری یه خط فرضی از دیک خودش تا توالت فرنگی کشید..
YOU ARE READING
Little Stranger(LS)
FanfictionCan you feel the things I feel right now with you Take my hand There's a world I need to know ~~Little Stranger