~~11~~

2.9K 313 210
                                    

هری شونه به شونه‌ی لیام از دادگاه خارج شد و سریع به سمت ماشینش حرکت کرد.

لویی:هدی!!!!
لویی به محض دیدن هری گفت،درماشین رو به سختی باز کرد.از بغل زین بیرون پرید، سمت هری دویید و خودش رو توی بغل هری انداخت.
هری فورا پسرکوچولوش رو بلند کرد و توی ماشین برگردوند.نمی‌خواست لویی بیشتر از این جلب توجه کنه، خصوصا برای سایمونی که با فاصله‌ی کمی از اون‌ها، با دست‌های بسته، منتظر سوار شدن به ماشین پلیس بود.

زین به سرعت از ماشین پیاده شد.
زین:چی شد؟
از لیام و هری که کنار ماشین وایساده بودن، پرسید.

هری:رسیدگی به پرونده، برای تحقیقات بیشتر، دو هفته عقب افتاد.
با لبخند گفت.
هری:قطعا بدون کمک لیام ممکن نبود بتونیم وقت بخریم..
هری دوستانه دستش رو روی شونه‌ی لیام گذاشت.

زین:گفتم که اون تو کارش خبره‌س!
زین با غرور گفت و لیام لبخند تشکرآمیزی زد.

هری:باید هر چی زودتر یه جایی بریم.
هری بی توجه به نگاه‌های عجیب لیام و زین به هم گفت و قبل از این که لویی در ماشین رو باز کنه و بیرون بپره، پاش رو به در تکیه داد.

زین:کجا؟

هری:توی مدارک ،یه پاکت نامه‌ی خالی پیدا کردم.برای سایمون فرستاده شده.فرستنده نداره ولی آدرس گیرنده نه برای شرکته نه برای خونه‌ش.
اگه مدرکی اونجا باشه باید سریع‌تر پیداش کنیم.

لویی خیلی زود فهمید که باز کردن اون در غیرممکنه پس سراغ در دیگه‌ی ماشین رفت.اما هری زودتر دست به کار شد و درهای ماشینو قفل کرد.

زین:میتونیم همین امروز بریم.

هری سرش رو به نشونه‌ی تاکید تکون داد.

زین:تو چی لیام؟

لویی چندبار برای باز کردن در تلاش کرد و وقتی ناامید شد،برگشت سمت دری که هری کنارش وایساده بود.
چندبار به شیشه زد.
لویی:هدی..هدی..میو..
حتی اگر سنگ هم اون چشمای آبی و ملتمس رو میدید، در مقابلش نرم میشد، اما هری حسابی مشغول حرف زدن بود.

لیام:من امروز سرم خیلی شلوغه.شما برید.اگه چیزی پیدا کردید بهم خبر بدین سریع خودم رو می‌رسونم.

لویی:هدی..هدی..میو..میو
لویی چندبار به شیشه زد تا این که دکمه‌ی باز شدن شیشه رو پیدا کرد.
شیشه رو پایین کشید.روی صندلی ماشین وایساد و تا کمر از پنجره‌ی ماشین بیرون رفت. روی انگشت‌های پاش بلند شد تا دست‌هاش رو دور گردن هری حلقه کنه.
لویی:هدی..هدی..

Little Stranger(LS)Where stories live. Discover now