~~9~~

2.8K 305 200
                                    

*میووو...میووو...
چند دقیقه‌ای می‌شد که لویی پشت سرهم داشت میو میو می‌کرد و تنها ری‌اکشنی که هری داده بود محکم‌تر کردن حلقه‌ی دستش دور کمر باریک لویی بود.

*هدیییی!....آه..آه..آه..
لویی انقدر برای آزاد کردن خودش از دست هری تقلا کرده بود که به نفس نفس زدن افتاد. دقیقا نمیدونست که زور خودش خیلی کمه یا هری خیلی قویه که فقط با یه دستش انقدر محکم بغلش کرده.

کمی مکث کرد تا نفسش جا بیاد بعد با بیش‌ترین توانی که داشت برای آزاد شدن تلاش کرد.

این بار هری توی خواب کمی تکون خورد و همین که حلقه‌ی دستش یکم باز شد، لویی از بین بازوهاش بیرون پرید و طوری که انگار هری قراره دنبالش کنه، سریع از تخت پایین رفت و روی زمین نشست.

چند لحظه منتظر موند ولی خبری از هری نشد پس دو زانو بدون فاصله به لبه‌ی تخت نشست. بعد روی زانوهاش بلند شد.

دوتا چشم درشت آبی ، دوتا گوش گربه ای و موهای لخت فندقی از لبه‌ی تخت سرک کشیدن و مرد دراز ،فرفری و گنده‌ای رو دیدن که با دهن باز و بالشی توی بغلش،خوابِ خوابه.

لویی با نگاه طلبکارانه به هری زل زد بعد با تاسف سرش رو به چپ و راست تکون داد. نه به خاطر این که خواب هری مثل خواب خرس سنگینه بلکه به خاطر اون بالش زشتی که جای لویی توی بغلش گرفته.

بالش حالا با نیشخند به لویی خیره شده بود و پیروزمندانه درباره این که بغل هری چه گرم و راحته، سخنرانی میکرد.

لویی با خشم کیتنی توی چشماش‌ روی تخت پرید.سریع گوشه‌های بالش رو گرفت و با صداهای گربه‌های عصبانی شروع به کشیدن بالش کرد تا این که بعد از کلی کشمکش بالاخره بالش رو از دست هری بیرون کشید.

میخواست روی بالش بپره و چنگولش بکشه ولی قبل از این که بخواد کاری انجام بده، دست هری دوباره دور کمرباریکش حلقه شد و بدن کوچولوی لویی به بدن هری چسبید و هری به خوابش ادامه داد.

لویی کلی تلاش کرده بود تا از دست هری فرار کنه اما حالا باز بین بازوهاش گیر افتاده بود. ولی این اصلا اهمیتی نداشت.

مهم فقط این بود که اون بالش بی تربیت نتونسته بود جای لویی رو تو بغل هری بگیره.

لویی پیروزمندانه خندید و برای بالش بدبخت زبون درازی کرد و به ناچار منتظر موند تا هری بیدار بشه.

••••••••••^-^••••••••••^~^•••••••••

هری در حالی بیدار شد که یه کپه موی فندقی و گوشای گربه‌ای زیر چونش بودن.در حالی که موهای ابریشمی و خوش بوی لویی رو میبوسید، لبخند زد.بعد به پهلو‌ روی آرنجش بلند شد تا صورت عروسکش رو ببینه.همین که یه بوسه روی گونه‌ی لطیفش گذاشت، پسرکوچولوش آروم پلک زد و سرشو سمت هری برگردوند.

Little Stranger(LS)Where stories live. Discover now