~~20~~

3.1K 307 364
                                    

هی کیتن لوعه‌ها...💚💙❤️
من برگشتم..لیتل استرنجرو یادتون هس اصن؟🥺

ووت و کامنت یادتون نره.
نمیخام غر بزنم ولی کامتنای پارت قبل😑...

••••^~^•••••••••••••••••••••••^-^•••

لویی خیلی زود مسواک زد و از دستشویی بیرون دویید.
بعد از چند لحظه هری میتونست صدای تلویزیون رو بشنوه.پوفی کشید و فورا دندون‌هاش رو شست و سمت صدا رفت.

هری:مگه من نگفتم وقت خوابه؟

لویی چندبار پلک زد و با یه لبخند احمقانه دندون‌های سفیدش رو نشون هری داد بلکه مرد موفرفری بیخیال دستورش بشه.(😬)

هری:متاسفم کیتن!..ولی الان باید بخوابی.
اخم کرد و کنترل تلویزیون رو برداشت و تلویزیون رو خاموش کرد.

لویی:لویی نمی‌خوابه...
همون طور که کنترل دست هری بود، دکمه‌ی قرمز رو فشار داد و باب اسفنجی شروع به حرف زدن کرد.
لویی خمیازه‌ای کشید و لبخند پیروزمندانه‌ای زد.

هری:الان وقت خوابه لو!..هم تو خسته‌ای هم من..
تلویزیون رو خاموش کرد.

لویی:هَدی نمی‌خوابه...لویی نمی‌خوابه..
دکمه‌ی کنترل فشار داد.

هری:البته که میخوابم..فردا باید برم دادگاه..
تلویزیون رو خاموش کرد.

لویی خواست کنترل رو بگیره ولی هری دستش رو عقب کشید.
لویی:باب اسفنجی!!!!
جیغ کشید.

هری:گفتم وقت خوابهههه!!
بلند گفت.

لویی:نههههه!..
از جاش بلند شد تا کنترل رو بگیره ولی هری دستش رو بالا برد دست دیگه‌ش رو دور کمر باریک لویی حلقه کرد و بدن کوچیکش رو گرفت و  کنترل رو با فاصله روی میز گذاشت.

لویی:باب اسفنجی!!!...
جیغ کشید و با تقلا خودش رو از بین بازوهای هری آزاد کرد.فورا سراغ کنترل رفت ولی قبل از این که بهش برسه دست هری از پشت توی شلوار آبی تیره و بچگونه‌ی لویی رفت با گرفتن کش شلوارش ، مانعش شد.

لویی:بااااب اسفنجی!!!!!...
با جیغ گفت و سعی کرد شلوارش رو از دست هری بیرون بکشه.

هری:وقت خوابه!!!
با نهایت ریلکسی گفت.مطمین بود که لویی زورش نمیرسه شلوارش رو آزاد کنه.

Little Stranger(LS)Where stories live. Discover now