هی کیتن لوعهها...💚💙❤️
من برگشتم..لیتل استرنجرو یادتون هس اصن؟🥺ووت و کامنت یادتون نره.
نمیخام غر بزنم ولی کامتنای پارت قبل😑...••••^~^•••••••••••••••••••••••^-^•••
لویی خیلی زود مسواک زد و از دستشویی بیرون دویید.
بعد از چند لحظه هری میتونست صدای تلویزیون رو بشنوه.پوفی کشید و فورا دندونهاش رو شست و سمت صدا رفت.هری:مگه من نگفتم وقت خوابه؟
لویی چندبار پلک زد و با یه لبخند احمقانه دندونهای سفیدش رو نشون هری داد بلکه مرد موفرفری بیخیال دستورش بشه.(😬)
هری:متاسفم کیتن!..ولی الان باید بخوابی.
اخم کرد و کنترل تلویزیون رو برداشت و تلویزیون رو خاموش کرد.لویی:لویی نمیخوابه...
همون طور که کنترل دست هری بود، دکمهی قرمز رو فشار داد و باب اسفنجی شروع به حرف زدن کرد.
لویی خمیازهای کشید و لبخند پیروزمندانهای زد.هری:الان وقت خوابه لو!..هم تو خستهای هم من..
تلویزیون رو خاموش کرد.لویی:هَدی نمیخوابه...لویی نمیخوابه..
دکمهی کنترل فشار داد.هری:البته که میخوابم..فردا باید برم دادگاه..
تلویزیون رو خاموش کرد.لویی خواست کنترل رو بگیره ولی هری دستش رو عقب کشید.
لویی:باب اسفنجی!!!!
جیغ کشید.هری:گفتم وقت خوابهههه!!
بلند گفت.لویی:نههههه!..
از جاش بلند شد تا کنترل رو بگیره ولی هری دستش رو بالا برد دست دیگهش رو دور کمر باریک لویی حلقه کرد و بدن کوچیکش رو گرفت و کنترل رو با فاصله روی میز گذاشت.لویی:باب اسفنجی!!!...
جیغ کشید و با تقلا خودش رو از بین بازوهای هری آزاد کرد.فورا سراغ کنترل رفت ولی قبل از این که بهش برسه دست هری از پشت توی شلوار آبی تیره و بچگونهی لویی رفت با گرفتن کش شلوارش ، مانعش شد.لویی:بااااب اسفنجی!!!!!...
با جیغ گفت و سعی کرد شلوارش رو از دست هری بیرون بکشه.هری:وقت خوابه!!!
با نهایت ریلکسی گفت.مطمین بود که لویی زورش نمیرسه شلوارش رو آزاد کنه.
YOU ARE READING
Little Stranger(LS)
ФанфикCan you feel the things I feel right now with you Take my hand There's a world I need to know ~~Little Stranger