_لو یه سوال ازت بپرسم؟
لیام گفت و یه شات دیگه نوشید
لویی منتظر بهش نگاه کرد
_عشق چیه؟
لویی چشماشو به اونطرف بار دوخت
نگاهی به بارمَن جذاب انداخت کسی که همیشه باعث میشد لویی به اون بار بیاد
پسر در حال آماده کردن سفارشای چندتا دختر بود و باهاشون میخندید که از دور مثل لاس زدن به نظر میرسید
لویی چشماشو چرخوند و دوباره به لیام نگاه کرد
_میدونی لیام ... عشق سادس در عین حال پیچیدس تو به بودنه یه نفر عادت میکنی معتاد دیدنش میشی مثل مواد اگه یه روز نبینیش علائمش شروع میشه مثل دردایی که نمیدونی جسمین یا روحی
همین موقع بارمن اومد و شاتای خالیشونو جمع کرد
_چیز دیگه ای؟
پسر با لبخند گفت که باعث شد چالاش مشخص بشه و لویی میتونست همون جا براش غش کنه ولی اینطور نشد و درخواست کوکتل کرد
_آها چی داشتم میگفتم؟
_کص شعر؟
لیام شخصی نبود که زیاد فحش بده ولی الآن در حد فاک مست بود پس لوییِ مست ادامه ی حرفشو با گرفتن نگاهش از لیام و خیره شدن به بارمنی که داشت کارشو میکرد زد
_عشق باعث میشه هر کاری بکنی تا اون شخص بهت نگاه کنه دوست داری شادش کنی دوس داری همه ی درداشو بگیری
_لویی تو از کی تا حالا از این حرفا میزنی؟
نایل از پشت ضربه ای به لویی زد و کنارشون نشست
هیچ کدومشون نمیدونستن لویی روی بارمَن کراش داره خیلی وقت نبود که به این بار میومد ولی از همون موقع به بعد ن با دختری بود ن با هیچ پسری
_تو که هر کی گیرت بیاد به فاک میدی
نایل به جک مسخرش خندید و لیامم لبخندی زد اما لویی نگاهشو از اون یاقوتای سبز براق نگرفته بود
نایل و لیام که هر دو متوجه پرت بودن لویی شدن نگاهشو دنبال کردن
_روش کراش داریییییی
لیام بلند گفت و با انگشتش به بارمن اشاره کرد
_هیسس
_چرا شانستو امتحان نمیکنی؟
لیام گفت و اخم ساختگی ای کرد
زین از پنجره ی بار نظاره گر اون بحث بود و به اخم کیوت لیام لبخندی زد
_شاید چون دوست دختر داره؟
لیام و نایل ناراحت به دوستشون دلداری دادن
لیام تقریبا صبح افتضاحشو یادش رفته بود که با حرف نایل دوباره همه چی یادش اومد
_تو چته پسر؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
Guardian angel [Ziam]
Fanfic[completed] و تنها چیزی که اون شب دید بالای سفید شیری بودند که در تضاد با موهای پرکلاغی اون پسر بود!