《party》

1.2K 255 232
                                    


_هی پسر دیشب چت شد؟

نایل که وارد اتاق لیام می شد بی مقدمه پرسید و خودشو روی تخت لیام پرت کرد

لیام که تازه لباس پوشیده بود و رشته ای از موهای خیسش روی پیشونیش بود روبروی نایل دست به سینه وایساد و با چشماش اتاقو سانت به سانت گشت

اما خبری از اون فرشته نبود

پس مسیر دیدشو به نایل بر گردوند

_میدونی نایل من که حالم خوبه تو چطوری؟

_خیلی یهویی زدی بیرون .. کنجکاو شدم ... خب بگو ببینم کدوم یکی از اون جیگرا پاشون به اینجا باز شد؟

لیام که حین حرفای نایل کنارش روی تخت می نشست نگاهشو به روبرو انداخت

واقعا چی شد که اون همه دختر جذاب اونجا بودن و لیام یکیشونم نیاورد خونه

بله درسته اون پسره گستاخ که معلوم نیست چی از جون لیام میخواد و رو تختشم خوابید

پس لیام بحثو عوض کرد

_نظرت راجع به پارتی چیه؟

_این از کجات دراومد؟

_هر سال تابستون همین مواقع تو خونه ی ساحلی؟

لیام از جاش بلند شد و گوشیشو برداشت تا به خدمتکار اون خونشون پیام بده در همین حین ادامه داد

_پارتی امسال متفاوت خواهد بود ... چون آخریه

.
.
.

اون روز با نجاتای مکرر لیام توسط زین گذشت

اما اونا طوری بودن که انگار لیام خودش از خودش محافظت کرده

اما اینطور نبود

وقتی به سرعت از جلوی ماشینی که نزدیک بود بهش بخوره دور شد

یا وقتی با گوشیش سرگرم بود و تقریبا داشت میرفت تو درخت روبروش و یهو زین روبروش قرار گرفت

وقتی با ماشین خودش داشت میرفت سمت یه کامیون که از رو برو میومد ولی ناگهان دستش توسط زین به سمت مخالف کشیده شد

اون پسر به این فکر کرد که شاید تمام مواقعی که فکر میکرد خودش خودشو نجات داده در واقع زین بوده که مانع حوادث میشده

بیخیال این افکار شد و گوشیشو برداشت

اس ام اس خدمتکار خونه ی ساحلی نشون میداد همه چی تمام و کمال حاضره

پس با یه اس ام اس به مادر و پدرش خبر داد که امشب خونه نمیاد

ساعت از ۹ گذشته بود و خونه شلوغ بود

زین هر جا که لیام میرفت دنبالش بود

اینکارش باعث کلافه شدن پسر موفرفری میشد

Guardian angel [Ziam]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin