پسر نسبتا متوسطی رو دید که مشغول گیتار زدن برای بچه های کوچیک بودکم کم بقیه ی جمعیت هم دورش جمع شدن
حالا انگار اون پسر ستاره ی اون مراسم بود
.
.
.آهنگ زدنش تموم شده بود گیتارشو به کیفش برگردوند و پشتش گذاشت
کنار ستونی لیوان به دست داشت آب مینوشید
نایل بهش نزدیک شد
_هی
_هی ... من میشناسمتون؟
پسر گفت و سرتا پای نایلو نگاه کرد
_درواقع من اجراتو برای اون کوچولو ها دیدم کارت خیلی قشنگ بود کاش منم میتونستم یه کاری براشون بکنم
_یه دلخوشی کوچیک بود ... وقتی بچه ی یتیم باشی همه بهت ترحم میکنن مگه اینکه خودشون یتیم باشن که درکت کنن
_اوه متاسفم
_نباش ... من از وقتی یادم میاد پدرو مادری نداشتم
نایل چیزی نگفت و براش عجیب بود که اون پسر فقط یه لیوان آب خورده بود
پسر عجیبی بود تو مراسم رسمی ای که همه کت و شلوار به تن بودن اون با شلوار جین و تیشرت سفیدش ظاهر شده بود
_امم آقای؟
_نایل هوران
_شان مندز ... این شمارمه اگه دوست داشتی لبخند روی لبای اون فرشته های کوچیک بیاری با من در ارتباط باش
شان همونطور که بی سروصدا وارد شده بود همینطور اونجا رو ترک کرد و نایل فقط محوش بود
واقعا تحت تاثیر کارش قرار گرفته بود
__________________
_ارائت خیلی دقیق بود
لویی از هری تعریف میکرد و حالا از جمعیت دور شده بودن
_ممنون ... چندین ماهه دارم روش کار میکنم میدونی بچه های زیادی تو همه ی قاره ها هستن که با یه کمک کوچیک از طرف ماها زندگیشون نجات داده میشه
_قطعا ... من با دیدن ارائه ی تو تصمیم به کمک گرفتم قبلا تو همچین جاهایی حتی نمیومدم
اما الآن اینجام به لطف تو و البته لیامدیگه چیزی نگفتن و همین موقع چندین مردو زن سمت هری اومدن
_شما پسر آنه استایلزید؟
_واو... چقد شبیهشید
_چی شد که تصمیم گرفتید امشب بهش کمک کنید؟سوالات به سمت هری هجوم آوردن و لویی که دید کسی بهش نیازی نداره خواست بره که هری نامحسوس دستشو گرفت و شروع به جواب دادن سوالا کرد
________________
دختر لباس صورتی روشنی به تن داشت و پایین تنشو کمی با دستاش بالاکشید تا بتونه راحت تر قدم برداره
KAMU SEDANG MEMBACA
Guardian angel [Ziam]
Fiksi Penggemar[completed] و تنها چیزی که اون شب دید بالای سفید شیری بودند که در تضاد با موهای پرکلاغی اون پسر بود!