《Niall's birthday》

723 160 103
                                    

دست همو گرفته بودن و وارد عمارت پین شدن

فرشته متوجه نگاهای خیره ای روی خودش شد ولی نادیدشون گرفت باز توهم زده بود

بیخیال شونه ای بالا انداخت و به راهش ادامه داد لیام وارد اتاقش شده بود

فرشته کوچولو از جیبش بیرون پرید و اطرافو نگاهی انداخت

_برگشتیم خونه

هورایی گفت و به حالت انسانیش برگشت لیام با لبخندی بهش نگاه میکرد و زین کار همیشگیشو انجام میداد خیره شدن به انسانش

_اوه شت اصلا حواسم نبود امشب باید برم تولد نایل

لیام گفت و زد تو سر خودش اینکارش باعث شد زین به سرعت دستشو از روی سرش برداره و تو دستش بگیره

_خب ..اشکال نداره زود یادت اومد

_من براش هیچی نگرفتم

_بهش فک کن ببین چیو از همه بیشتر دوس داره

_اوه اون عاشق غذاس

_غذا کادو میشه؟

_ن خب ... نمیدونم

روی تخت نشست و شروع به فکر کردن کرد 

_امروز دانشگاه نمیری؟

زین گفت و روبروی لیام به دیوار تکیه داد

_ن اوه فاک با همچین خبری که بهم رسیده عمرا اگه بتونم به دانشگاه برسم

لیام دوباره حالت تفکر به خودش گرفت

_________________

_هز لطفا نایل بهترین دوستمه

_تو که میدونی از اینجور جاهای شلوغ خوشم نمیاد

هری گفت و به سمت قفسه ی مشروبا برگشت و شروع به مرتب کردنشون کرد لویی از در کوچیک گذشت و حالا داشت به هری که پشت میز بود نزدیک میشد

_بیبی لطفا

نزدیک گوشش گفت و ادامه داد

_به خاطر من ... ببین فقط میریم یکم میمونیم و بعدش بقیه ی شب برای ماست قول میدم ... نایل خیلی ناراحت میشه

_اووففف باشه

هری کلافه تو صورتش تقریبا داد زد که باعث شد همه ی مشتریا برگردن و بهشون نگاه کنن لویی دستاشو بالا آورد و معذرت خواهی کرد

اون روز لویی با شنیدن جواب ن هری به بار-کافی شاپ رفته بود و رو مخ بارمن پیاده روی کرد تا بلاخره جواب مثبتو ازش گرفت

__________________

پسر گیتارشو به کیف برگردوند و پشتش انداخت با همکاراش دست داد و برای جمعیت تعظیم کرد

به بک استیج برگشت اولین اجرای زندش بود به نظر میومد همه خوششون اومده بود

با دیدن پسر توی لباس نسبتا راحتی بهش نزدیک شد و بغلش کرد

Guardian angel [Ziam]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang