چانیول کنار شیشه ایستاده و با صدای آرومی با تهیونگ صحبت میکرد:«فکسش کردم به اتاق خودت. از طرف من بدش به رئیس چوی اما نزار کسی حتی رئیس کیم بفهمه. فردا فقط واسه بردن وسایلم میام»
تهیونگ که هنوز از استعفای رئیسش متعجب و شوکه بود و کلی سوال برای پرسیدن داشت اما فقط با دستپاچگی گفت:«قربان، رئیس چوی میخوان باهاتون صحبت کنن»
چانیول چیزی نگفت. مجبور بود با رئیس پلیسی که به همین زودی از استعفای سرپرست پارک خبردار شده حرف بزنه. صدای رئیس چوی مثل همیشه کلفت و خسخس کنان بود:«پارک چانیول»
چانیول ناخواسته صاف ایستاد:«روز بخیر قربان» هرچند لحنش شبیه افسری بود که میدونه مرتکب اشتباهی شده که لایق تنبیهه.
رئیس چوی پیرمرد صبور اما جدی بود:«همین فردا برمیگردی سر مقامت. منم درمورد استعفانامهات به کسی چیزی نمیگم»
«قربان من توی تصمیمم جدی ام-»
«گوش کن پارک چانیول...» مکثی کرد و لحنش از یه مافوق سختگیر به یه پدر سختگیر تغییر کرد:«پدرت بهترین دوستم بود...خود تو از جوونی جلوی چشمم تحصیل کردی و آموزش دیدی، به هرجایی هم رسیدی لایقش بودی!...ازت انتظار نداشتم بابت اتفاقی که افتاده دست به استعفاء بشی. این اون همراهی و احساس تعهدی نیست که من از پسر پارک انتظار داشتم!»
چانیول سعی کرد استعفاشو مقابل اونا در رابطه با ماجرای عملیات و کشته شدن افسر کیم نگه داره:«قربان...حادثهی پرونده سفید-»
«رئیس کیم به نوبهی خودش بابت به زور راه دادن پسر تازهکار و نابلدش به تیم ویژهی اداره اونم در واحد جنایی و حساس ما توبیخ خواهد شد!» لحن محکمش با آه پر اندوهی ملایم شد:«هرچند که با فوت پسرش دیگه کسی نمیتونه بیشتر از این مجازاتش کنه»
چانیول چیزی نگفت و با اخمی به چالههای آب توی حیاط خیره موند. مرگ کیم ههسونگ، پسر لجباز و مغرور تازهوارد چقدر ناگهانی رخ داد. مرگ چه چیز غیرقابل تصور و کنترل نشدنیه!
رئیس چوی هنوز حرف میزد:«برگرد چانیول. این کارت چه از روی لجبازیه چه از روی نهایت شرمندگی...اول آخرش بودنت بهتر از نبودنته...من به پدرت قول دادم مراقبت باشم. دقیقا شب اون عملیات لعنتی. تو حتی اگر کسی باشی که باید بابت مرگ کیم ههسونگ به دادگاه نظامی جواب پس بده اما مقصر مرگش نیستی!...اداره به تو نیاز داره. تو تازه پروندهی سفید رو حل کردی و یه کشور متوجه حضورت شدن حتی خودت باید تو مراحل بازجویی از قاتل شرکت کنی!...جدا از اون هیچ نیروی لایقی برای رهبری واحد جنایی ناحیه نداریم. اصلا من همین چند روز پیش داشتم پیش بقیه سفارشتو میکردم تا بیایی اداره مرکزی و بشی معاون خودم! با دستای خودت از روی هر حس زودگذری به شانست گند نزن مرد! همه میدونن رئیس کیم و پسرش مقصرن، دادگاه نظامی یه چیز فرمالیتهاس چون حرکت کیم ههسونگ باعث به خطر افتادن جون گروگان میشده و اکثر ماها هم میدونیم گروگان، همسرت دکتر بیون بوده و از هر جهت من میتونم حتی مجازاتت رو با امتیاز حل پرونده برات خنثی کنم!»
أنت تقرأ
Lily of the valley: Muguet (COMPLETED)
أدب الهواةبکهیون یه پزشک جامعه ستیز و منزویه که با توانایی ماوراطبیعیش میتونه تعداد روزهای باقی مونده از عمر آدمارو به شکل یه عدد بالای سرشون ببینه. اون ازدواج کرده، یه دختربچه داره و درظاهر کلی موفقه اما تو تمام دنیای تیره و تاریکش، فقط یکنفر هیچ عددی بالای...