واى، من اصلاً باورم نميشه كه تموم شدT-T
اين فيك، داستان پخته ترى نسبت به بقيه ى فيك هام داشت فكر ميكنم و هر پارتش، زمان خيلى خيلى زيادى ازم گرفت. نميدونم بايد چى بگم، واقعاً فقط ميتونم ازتون تشكر كنم كه در طى آپش همراهيم كردين و بهم كلى انرژى دادين✨
سعى كردم با اين فيك، پيام هاى متعددى رو برسونم و شخصيت هاى مختلفى رو به نمايش بگذارم. از همتون بى نهايت ممنونم كه با وجود كاستى ها و نقوصش، خونديدش و بهم لطف داشتيد💕
نظرات ارزشمندتون حسابى سر هر پارت بهم انرژى داد و باعث شد تلاش كنم هر دفعه بهتر بنويسم^_^
زياد حرف نميزنم، فقط يك بار ديگه از همتون تشكر ميكنم و ميگم كه خيلى خيلى عاشقتونم لاولياى من*-*
اميدوارم از داستان لذت برده باشيد و به اندازه ى من باهاش گريه كرده باشيد:)))
اميدوارم فيك هاى بيشترى رو با همراهى هم به پايان برسونيم^^
با عشق و علاقه ى زياد،
النا💫🌸
CZYTASZ
Fantoccini [ Yoonmin ]~Completed
Fanfictionاز طناب هاى عشقش آويزان بود و تاب ميخورد. او طناب هاى زندگى پسر را در دست گرفته بود و با هر حركت، او را به لرزه مى انداخت...بسان يك عروسك خيمه شب بازى. #3 in Yoonmin
![Fantoccini [ Yoonmin ]~Completed](https://img.wattpad.com/cover/181186404-64-k315836.jpg)