گذشته:
"زین ساعت ده شبه ٫کدوم گوری هستی؟" زین گوشیو از گوشش فاصله داد بخاطر صدای گوش خراشش همینجوری مغزش داره میترکه و این صدای جیغ جندگونه(کلمه ابداع کردم)اخرین چیزیه که میخواد بشنوه
"بسه جیغ نزن"زین باعصبانیت تیکه انداخت و ی قلوپ دیگه از ویسکیش خورد"و سعی نکن مامان باشی من ۲۶سالمه نه۱۶"
"خدایا من دارم سعی میکنم دلسوز باشم برخلاف شوهر جندت"الیناهم تیکه انداخت
"خفه شو" مرد چشم عسلی داد زد و باعث شد همه تو بار برگردن و نگاش کنن اما اهمیت نداد و به لیوانشو دوباره پرکرد"واس چی زنگ زدی؟"
"دارم از خونت میرم بوی گند الکل همه جارو برداشته،دیگه نمیتونم بمونم فاک!"الینا با حس تهوع گفت
"جالبه چندماهه که تو این خونه که به قول تو بوی گند الکل برداشتش داری زندگی میکنی چون دوس پسرت پرتت کرده بیرون"دوباره تیکه انداخت
"میدونی چیه؟فاک یو زین،از وقتی از بیمارستان برگشتی داری اینجوری میکنی چیشده؟بلخره متوجه شدی بچه مال تو نیست؟اون بچه جنده حتی شبیهتم نبود؟فهمیدی حرفام درست بود؟تو پتانسیل شوهر بودنو نداری؟"
زین چشماشو بست و لیوان سفت گرفت تا اروم شه نیمخواد صحنه درست کنه مخصوصا وقتی که الکل تو بدنشه
"فاک یو"با این حرف تلفنو قطع کرد
بدون توقف داره الکل میخوره از وقتی که از بچه رو دیده٫در واقع بچه روندیده ٫به بچه حتی نگاهم نکرد چون میترسید٫میترسید که بچه نگاه کنه و بفهمه که بچش نیس٫پس کل مدت صورتش خالی بود حتی وقتی که مامانش گفت که میخواد از اون با هری پ الیزا عکس بندازه لبخند نزد
الیزا سرنا استایلز-مالیک اسمیه که هری واس بچه انتخاب کرد و وقتی از زین نظر خواست زین پیشنهادشو رد کرد و با بی علاقگی گفت که واسش مهم نیست
و یادشه که هری خیلی خوب میدونست زین دوس همیشه دوس داشته اسم دخترشو الیزا بذاره و بخاطر زین گذاشت اما از هیچی بیشتر از این بدش نمیاد که شان و پدرخونده ی الیزا کرد و اسم وسطشو از رو علاقه ی شان گذاشت
میتونست بیشتر از این از شان بدش بیاد؟با ناامیدی زین اخرین قطره ی نوشیدنشم سرکشید و پولشو رو کانتر انداخت قبل از اینکه از در خارج بشه
با مستی به تاکسی زنگ زد و بیرون در کلاب سعی کرد تا اونجایی که میتونه صبور باشه و منتظر تاکسی بمونهاحساس خالی بودن میکنه
هری که بهش خیانت نمیکنه؟میکنه؟!
اما چرا نکنه؟شان همه چیزی که زین نیست،هست
شیرین دلسوز خصوصیات ی شوهر خوب و با این چیزی که زین میبینه خصوصیات ی پدر خوبم داره
YOU ARE READING
Infinity >>Zarry (Persian translation)
Fanfictionچيزي كه توي گذشتس , مقدمس. -شكسپير (تو ميتوني بدويي ميتوني قايم شي ولي نميتوني از گذشتت فرار كنى)