'من توى سبك خودم اشكار شدم و قطعا انتظار چیزى از كارى كه میكردم تا منو به هیجان
برسونه نداشتم، نه طورى كه انگار توى سال گذشته انجامش دادم.'
این فراتر از واقعیته كه وقتی پنج سال توی یه گروه موفق باشی بخوای آزادی داشته باشی و
بتونی تصمیمای خودتو بگیری. از لحظه ای كه من وان دایركشن رو ترک كردم همه چیز عوض
شد. یهویی من دیگه واسه خودم بودم ، چیزی كه من توی تمام اون سالها نبودم. من چند ماه
رو به ضبط اهنگ با آدمایی كه میشناختمشون و قبال باهاشون كار كرده بودم پرداختم. من
تهیه كننده هایی رو مالقات كردم كه فكر میكردم میتونن واسه ساختن آهنگایی كه در
17سالگیم تو ذهنم بود كمكم كنن. ولی راستشو بگم ، نمیدونستم دارم چیكار میكنم. من
متنهای خودمو وقتی توی وان دایركشن بودم هم مینوشتم پس این چیز جدیدی نبود. ولی من
می بایست كاری كه میخواستمو میكردم تا چیزی كه میخواستم بگم رو به مردم نشون میدادم.
هر متن اهنگ باید واسه من یه معنی داشته باشن ، ولی مدت طوالنی گذشت كه راهی پیدا
كنم تا بیشتر فرصت هام رو بسازم ، تا مثبت هارو بگیرم و سعی كنم از چیزای منفی دور شم
، تا بالاخره چیزی از خودم بیرون بیارم كه بازتابی حقیقی از خودم باشه.
احساس میكنم حرف های زیادی درمورد من و اینكه چرا وان دایركشن رو ترک كردم هست.
بعضی وقتا سخت بود كه از كنار چیزی كه توی اون مرحله از زندگیم توی ذهنم بود راحت
بگذرم. حدس میزنم بخاطر همینه كه االن دارم اینارو مینویسم ، نه بخاطر اینكه فكر كنم
خیلی عالی هستم یا كل دنیا نیاز دارن درمورد زین مالیك بدونن. ولی خب اگه هركدوم از
شماها دوست داشته باشین ، میتونید بهتر بفهمین كه چرا كارهایی رو انجام دادم و االن كجا
هستم. فن ها حق دارن جواب بگیرن ، پس من سعیمو میكنم و جواب خواهم داد. اگه شما
چیزی بیشتر از این موضوع كه "من كسی هستم كه وان دایركشن رو ترک كردم" راجب من
میدونید پس احتماال باید بدونید من كسی نیستم كه زیاد صحبت كنم. مصاحبه دادن هیچوقت كامل استعداد من نبوده و من دوست دارم یه سری چیزا رو مخفی نگه دارم. ولی من
هرچقدر كه بتونم به شما نشون میدم پس شما هم میتونید منو بر اساس جمالت خودم قضاوت كنید نه چیزی كه مطبوعات یا كسای دیگه میگن.********
شاید فكر كنى ترک كردن گروه براى من یه لحظه هیجان انگیز بود. چون من باالخره ازاد بودم
تا هركارى كه میخوام انجام بدم، ولى اگه بخوام باهات رو راست باشم اینجور حسى رو
نداشتم. حقیقت این هست كه من كامال گم شده بودم.
من میدونستم كه میخوام موسیقى خودم رو بسازم – این تنها راه براى من بود– ولى من حس
سرگردانى رو داشتم. تمام چیزى كه من از صنعت موسیقى میدونستم –پسرها،جمعیت، مدیر،
قانون –همه اونها روزى كه من از گروه رفتم از بین رفتند. من مسئولیت ترک كردن رو به
عهده گرفتم.البته، ولى من هنوز گیج بودم. همه چیز ناگهانی اتفاق افتاد و فقط من و فكرهام
بودم و این خیلى وحشتناک بود.
من ساعت هاى طوالنى رو با خودم مى گذروندم و داشتم فكر میكردم كه بعد از این چیكار
كنم. به عقب نگاه كنید، من به اون زمان احتیاج داشتم، این تفكر وقتى میاد كه همه چیزى كه
تو براى نیم دهه مى شناختى از بین بره. باالخره، من فهمیدم كه وقت نمایش هست. خوش
شانس بودم وقتى كه معاون شخصیم منو با یك شركت مدیریت جدید اشنا كرد كه توسط زن
ها اداره مى شد، من بیشتر توسط یك زن بزرگ شده بودم براى همین این حس خوبى داشت.
من دوباره حمایت كننده داشتم، حمایتى كه میتونستم بهش اعتماد كنم، اونها مى فهمیدن من
چه كارى میخوام انجام بدم. موسیقى كه من میخواستم درست كنم، و من به طور غریزى
میدونستم اونها ادم هاى درستى براى كمك به من هستند.
حرفی سخنی چیزی؟😐😂
لعنتی جدا کار کردن با این واتپد سخته 😑🤦🏼♀️