مالای با یه ایده اماده بود،اون وسایل ضبط كردن قابل حمل داشت كه هرموقع سفر میكرد اونا همراهش بودن،ولی اون قبال تیكه های البومی رو توی جنگل ضبط نكرده بود.من تازگیا علاقمند كمپ رفتن شدم،من هرگز تو بچگیام به كمپ نرفته بودم هرچند فكر میكردم این چیزی بود كه من همیشه وقتی كه توی "بردفورد" زندگی میكردم میخواستم انجام بدم.در طی چند سال قبل،من چند باری برای چادر زدن با پدر پری رفتم.من فهمیدم دور بودن از شلوغی چیزی بود كه من واقعن ازش خوشم میومد.من دوست داشتم تو جنگل باشم.من دوست داشتم بشینم دور اتیش ،فقط نوشیدنی بنوشم و با این چیزا وقتمو سپری كنم.این اغلب اوقات برای نوشتن اهنگ ها این برای من الهام بخش بود، برای بیشترشون.
جنگل ملی انجلس معركست. وقتی ما توی صحرا بودیم،اونجا یه فضای اروم بود،و تنها چیزی كه میتونستی بشنوی صدای نجوای درختان بود-مالای یه منقل با خودش اورده بود، خوب ما میتونستیم اشپزی كنیم. بعلاوه ما یه تفنگ بادی و یه تیر و كمان داشتیم. فقط در یك مورد ماجهت احتیاط كه اگر با ی خرس یا ی شیر كوهی مواجه میشدیم فرار میكردیم.چه حركتی بود. من تا به حال تیر كمون شلیك نكرده بودم، و یك روز من تصمیم گرفتم تا اینو انجام بدم. من واقعن جذبش شدم. این كاری بود كه من میكردم تا خودمو سرگرم نگهدارم. میرفتم توی جنگل و از درختان و اتیش بعنوان هدف استفاده میكردم. قسم میخورم بین دو هفته، دستای من بخاطر طناب انداختن زیاد ورم كرده بود.بعلاوه هدف من خیلی هم تیز بود، من خودمو تحسین میكنم.
ما برای دو هفته توی یك جنگل وسط ناكجا اباد بودیم. یك شب،ما رفتیم قدم بزنیم و به یه گوزن برخوردیم. ما رفتیم به گوشه ای كه اون اونجا بود و به ما زل زده بود. بازتاب پرتو های مشعل هامون چشم هاش رو روشن كرده بود. دارم راجع به گوزن جلوی نور حرف میزنم. البته در كل بنظر نمیومد كه این مارو ترسونده باشه. اون تكون نخورد، حتی به خودش هم نپیچید. فقط به ما زل زد انگار میخواست بگه 'ها چیه؟' حتی با اینكه میدونستم بی خطره، اصلا دوست نداشتم انقدر بهش نزدیك بشم. اون تقریبا خیلی نزدیكمون بود. من هی سعی میكردم تا به ماالی عالمت بدم و بلاخره اون گفت 'اره.. خیلی خب، بیا برگردیم به چادر.'
ما دوتا چادر زدیم -یكی برای خوابیدن،و یكی دیگه برای ضبط كردن- و خونه ی موقت خودمون رو درست كردیم. توی هفته اول، ما هرموقع كه فازش میومد و حسش بود اهنگ ضبط میكردیم.
توی هفته اول، ما هرموقع كه فازش میومد و حسش بود اهنگ ضبط میكردیم تا وقتی كه ما منتظر بودیم مولد برق روشن بشه نور عجیب آتش روشن بود. بعضی از چیزایی كه ما اونجا ضبط كردیم بهترین چیزی بودن كه من انجام دادم. من داشتم خیلی چیزا راجب یه خواننده ی سولو یاد میگرفتم. وقتی من روی انجام دادن چیزی متمركز شدم یعنی واقعا میخوام انجامش بدم. من میتونم یهو خیلی منظم بشم این واقعی نیست. این روند خالقیت بنظر میرسه خیلی غیرمنتظره باشه. اون موقع ، من آهنگ های متعددی داشتم كه نیاز بود تكمیل شن و اولش ما به اونا رسیدگی كردیم. بعدش من بعضی از متن های Blue رو نوشتم و یه آهنگ به اسم
Dragonfly كه فوق العاده بود حتی با اینكه من اونو توی آلبوم نزاشتم.