خانواده

348 61 13
                                    


پدر من یاسر، همیشه شدیدا عاشق موسیقی بوده، وقتی من كوچیك بودم، فكر میكردم این یه بخشی از ماموریت اون بود تا منو به نوبه خود با هیپ هاپ دهه نود اشنا كنه و همیشه اهنگای بیگی اسمالز رو پلی میكرد و همچنین توپاک ، كسی كه تاثیر بزرگی رو من داشت. پدر من همچنین منو با پرنس ، باب مارلی و گرگری ایساكز آشنا كرد. اینا كسایی بودن كه روی كاری كه من برای آلبوم مایند اف ماین انجام دادم تاثیر داشتن. من میخوام تا به كولكسیون ركوردهای پدرم هجوم ببرم و تمام اون چیزارو گوش كنم. عشق اون به موسیقی به منم انتقال داده شده بود. این خیلی زود توی خون من جریان پیدا كرد.
من حدس میزنم واكنش پدرم به سولو شدن من یكم احساسات منو بطور مثبتی به جوش آورد. من تصمیم گرفتم كه اینو بهش نشون بدم كه من میتونم انجامش بدم و ثابت كنم كه اون اشتباه میكنه. من موفق شدم و خوشبختانه جواب داد. بار اولی كه اون مایند اف ماین رو شنید به من پیام داد و گفت كه "بهت افتخار میكنم پسر."
حمایت پدر و مادرم، یكی از دلایلی بود كه من بعد از اولین موفقیتم با بند خواستم برای خانوادم یه خونه بخرم. این یك راه بود برای تشكر از خانوادم و كاراهایی كه اونا برای من‌انجام دادن. من با چیزهای زیادی بزرگ نشدم ولی با این حال ، پدر و مادر من به من همه چیز دادن و منم میخواستم در جوابشون بهشون یه چیزی بدم. و این فقط راجب پدر و مادر من نبودن ، كل خانواده من همواره یه حمایت بزرگ برای من بودن.
مادر بزرگ من جین، وقتی من جوون تر بودم همیشه تاثر زیادی رو من داشت. متاسفانه اون توی سال ٢٠١٦ فوت كرد. من دلم واسش تنگ شده. اون همیشه راجب كارایی كه من انجام میدادم چیزایی داشت كه بهم بگه ، اون همیشه منو حمایت میكرد و خیلی بهم افتخار میكرد.
من خوشحالم كه اون منو توی اوج موفقیت در وان دایركشن دید. من فكر میكنم محتوای متن بعضی اهنگا ممكنه برای اون زیاد بوده باشه ، ولی اون همیشه تكیه گاه من بود.

 من فكر میكنم محتوای متن بعضی اهنگا ممكنه برای اون زیاد بوده باشه ، ولی اون همیشه تكیه گاه من بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


'قسمت كردن خاطراتم از وان دایركشن، با خانواده م جالب ترین بخش ماجرا بود ... '

وقتی خیلی كوچیك بودم، مادربزرگم و پدربزرگم والتر، یه قهوه خونه به اسم Bradford Arms توی شهر داشتن. به تقلید از اونا یه قهوه خونه ی كوچیك توی باغم توی لندن درست كردم. دوست دارم اونجا با دوستام وقت بگذرونم. شاید از بیرون چیز خیلی مهمی به نظر نیاد
خالصه كنم، من یه بزرگترین اتاقكی كه میتونستم رو تهیه كردم. عالیه ! من پرش كردم از خاطراتم. همون پرده ها و نیمكت های مخملی رو توش گذاشتم كه پدربزرگ و مادربزرگم تویarms Bradford داشتن. اونا بنر مخصوص قهوه خونه رو به من دادن.
اینجا میشه یه عالمه قوطی آبجو و چیزایی مثل این رو پیدا كرد. هر وقت كه من توی لندنم،اینجا برام مثل یه پناهگاه امن میمونه. یه خونه دور از خونه! كه بهم یادآوری می كنه چی هستم.
فقط پدر و مادرم و مادربزرگم نبودن كه موقع بزرگ شدنم روی من تاثیر داشتن ... وقتی كه من نوجوون بودم، دور و برم پر بود از خاله هام، كه برام مثل مادر دوم بودن، من توی خونه های اونا مثل خونه ی خودم احساس راحتی می كردم. پسرخاله ها و دخترخاله هام برام مثل خواهر و برادر بودن.

هر موقع كه وان دایركشن نزدیك بردفورد اجرا داشت، خیلیاشون برای دیدنم میومدن. هر شب كه ما اجرا داشتیم اونا حداقل سه ردیف صندلی رو پر میكردن. همیشه هیجان زده‌بودن. حس خوبی بود كه وقتی داشتم همراه بند روی استیج اجرا می كردم اونارو در حال رقص و شادی ببینم ...
این بخش جالب ماجرا بود، تقسیم كردن خاطراتم از وان دایركشن با خانواده م.


این بخش جالب ماجرا بود، تقسیم كردن خاطراتم از وان دایركشن با خانواده م

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
{ 𝒁𝑨𝒀𝑵 𝑩𝑶𝑶𝑲 }Where stories live. Discover now