یه روز كه با مالای كار میكردم راجب پدرم باهم صحبت كردیم. من داشتم به مالای راجب رابطم با پدرم میگفتم و اینكه چقدر واسم مهمه كه واسه پدرم خوب باشم تا رضایت و تحسینشو به دست بیارم. پدر من خیلی پركار و زحمتكشه و اون ارزش های زیادی داره. اون یه مربی شخصی بود و خیلی محكم ساخته شده. اون همیشه به من میگفت یه دانش اموز خوب باشم و اموزش درست رو بگیرم. اون بهترینارو واسه من میخواست و من واسه جبران میخواستم خوشحال و خوشنودش كنم. میخواستم بهش نشون بدم كه همونقدر كه بقیه
میتونن منم میتونم انجامش بدم. و وقتی كه اهنگ ها با مالای و بقیه تهیه كننده ها باهم تنظیم شدن ، من احساس كردم كه الان واقعا میتونم خودمو واضح تر نشون بدم و امیدوار بودم پدر و مادرم هم این جنبه ی منو ببینن.
یبار من به مالای گفتم : 'هی مرد! میدونم اگه پدرم بشنوه كه اهنگامو اینطوری میخونم ، این یعنی همه چی!(ینی خیلی عالیه)'
یبار كه داشتیم توی شهر میگشتیم و ساز های موسیقی میخریدیم ، من به مالای گفتم میخوام بیشتر گیتار بزنم ، اون موقع بود كه درمورد مارتین بك پكر (Backpacker Martin یه نوع گیتار خیلی كوچیكه) با من صحبت كرد ، اون گفت :
'این یه چیز خیلی خیلی كوچیك مسافرتیه ، تو میتونی اونو همه جا ببری اندازه ی كوله پشتیه و مثل یك گیتار كوچیكه'
وقتی مغازه ای پیدا كردیم كه مارتین بك پكر داشتن من یكی خریدم ، و از وقتی كه شروع به زدن اون كردم عاشقش شدم.
مدتی بعد ، من و مالای كنار یه استخر توی هتلِ بورلی هیلز نشسته بودیم و لیریكسارو مینوشتیم و درگیر ملودی ها بودیم. مالای ضبط دستی خودش همراش بود و ما هردومون داشتیم راجب یه موزیسین پاكستانی به اسم نصرت فاتح علی خان صحبت میكردیم. من واقعا عالقه مند بود بهش ، چون پدرم توی خونه خیلی اهنگاشو پلی میكرد. من عاشق این بودم كه اون آدم اهنگاشو به زبان اردو میخوند. خیلی از كسایی كه موسیقیش رو میشناسن، اون رو بهترین هنرمند در تمام زمان ها میدونن، او همچنین خیلی از مردم رو به موسیقی 'كاوالی' علاقه مند كرد.
همونطور كه داشتیم صحبت میكردیم، مالای گیتار رو برداشت و شروع كرد به نواختن قطعه ای كه من اون روز زودتر بهش ایدشو داده بودم، یه ملودی كه من باهاش شروع كرده بودم، مالای یه كم دستكاریش كرد و بی درنگ اون فوق العاده شد، من گفتم 'مرد، این خیلی باحاله، ما باید یه كم ازشو ضبط كنیم، و من فكر كردم این یكی رو باید به اردو بخونم، مثل نصرت فاتح علی خان.'مالای همه چیو كنار استخر تنظیم كرد، یه ابشار كوچیك وجود داشت كه شرشر میكرد و اون واقعا به فضا و جو اونجا اضافه میكرد، من میدونستم كه موسیقی نصرت فاتح علی خان از یه مكان معنوی اومده و اون تقریبا شبیه سبك جاز هم بود : گروه اون اینو یه دام میدونست و اونها دوست دارن بخونن و بازى كنن، ولى چیزى كه بعد اتفاق افتاد واقعا یه شاهكار بود، اهنگ 'flowers: 'intermission خیلی زود اهنگ اشنایى گرفت. وقتی مالاى داشت گیتار میزد من داشتم متن اهنگ رو به اردو بر میگردوندم و ما اونو انجام دادیم.
نصرت فاتح على خان سال ١٩٩۷ در گذشت، ولى در ماه مى سال ٢٠١٦ من شنیدم كه پسر برادرش میخواد با من اجرا كنه، تا یه جایى توى هند یه چیز عجیب و خنده دار انجام بده.
اون اصلى ترین فرد توى گروه بود بعد از اینكه عموش مرد و اولین بار كه اون داستان اهنگ
' 'Flowerرو شنید منتشرش كرد. انجام دادن كار با اون -هرچیزى- باعث افتخاره. امیدوارم ما بتونیم اینو انجام بدیم.
به هر حال، اینجا ترجمه اهنگ هست:
" تا زمانى كه گل این عشق شكوفاست
این قلب در ارامش نخواهد بود
قلبتو به من بده..."*******************************
ووت فراموش نشه :")❤
و اگه دوستای زکوادی دارین خوشحال میشم تگشون کنین :")