کاغذ بزرگ طراحیی ک با خودم آورده بودمو ب میز نزدیک پنجره گیره کردم و شروع کردم ب کشیدن صحنه روبروم یعنی آب تمیز و آدم های شادی ک درحال خوش گذرونی بودن و درخت های بلندی ک سایه ای شده بود برای زوج های عاشقی ک شاید برای ماه عسلشون ب اینجا اومده بودن
فکر میکنم الان دو ساعتی میشه ک مشغولم بد نیست برم یکم تو این آب تمیز شنا کنم و بعد همونجا از تنهایی خودم لذت ببرم کلا خیلی خوب بلدم ب تنهایی خوش بگذرونم
از توی چمدونم ک کنار تختم بود مایو مشکیمو برداشتم و پوشیدم زیر انداز ، کتاب ، ماگ قهوه ، عینک آفتابی و کیف ساحلیمو برداشتم و سوییشرت بلند بنفشمم پوشیدم رو لباسمو و از اتاق رفتم بیرون
در بسته اتاق هریو دیدم اصلا نمیفهممش چرا انقدر عبوسه اصلا نمیخوره لوییس تاملینسون دوست این بدعنق باشه
رفتم سمت آب یه جایی پیداکردم و وسایلمو گذاشتم اونجا و خودم دویدم سمت آب خودمو رها کردم و اجازه دادم آب خنک بدنمو نوازش کنه
....دید هری ::
الان دو روزه اومدیم اینجا و تقریبا دیگه دارم عصبی میشم ازینجا بودم دلم میخاد سریع تر برگردم خونه خودم و هر کار ک دوست دارم انجام بدم حالا ک این دختره بیرونه خانواده هامونم بیرونن خوبه برم ببینم توی یخچال چ کوفتی هست واسه خوردن
وارد آشپزخانه شدم دیدم دختره دوتا لپشو پر کرده از مارشملو و در حالی ک تو دو تا دسش پر از وسیلست داره قر میده اونم با چشمای بسته اعتراف می کنم داشتم پاره میشدم از خنده ولی سرفه ای کردم و رفتم سمت یخچال دختره دو تا پا داشت دو دیگه قرض کرد و رفت سمت اتاقش صدای افتادن وسیله هاش ک سر راه از دستش میوفتادنو راحت میشنیدمدید سوفیا ::
خاک تو سرم ریدمدید هری ::
رفتم سمت اتاقم بدجور حوصلم سر رفته بود سمت اتاق دختره تا یکم سرگرم شم ولی پشیمون شدمچشکلی میتونه انقدر ب تنهایی با خودش حال کنه من ک دارم کمکم میپوسم
ایکاش این قرار کاری هیچ وقت تنظیم نمیشد .
در هر حال فردا باید تو اون جلسه حضور پیدا کنم و نمیخام بد بنظر برسم باید سرشار از اعتماد ب نفس و مدیریت باشمدلم میخاد سریع تر این ۴ روز تموم شه
برم تو شرکت خودمون خیلی خوبه بابا گفته بعد از اون شرکت برسه ب من و خونه باغ هلمز چپر برسه ب جما
بعد از بابا من صاحب اونجا میشم این حس غرور بهم میده خوشحالیم زود گذر بود ازینکه قرار باشه با این دختره غیر عادی شریک بشم حالت تهوع بهم دست میده
.
.
.
.
.
.
.
.
بچها قسمتای جذاب در راهه توروخدا یه انگیزه ای بدین واسه آپ کردنووت فراموش نشه
لاویوروشنا
YOU ARE READING
The man ( harry styles )
Fanfictionشراکت سوفیا لاج و هری استایلز در کمپانیی معروف در لندن کمپانی ک صاحبان ان پدرهای اونها بوده و حالا ... و اما شرط عجیبی ک بدای فرزندانشان گذاشتند تا در صورت عمل ب آن ارث میبرند ک این شرط باعث ایجاد ارتباط هری و سوفی میشود روشنا