هری گوشیمو ازم گرفت و قط کرد
رفتیم تو خونه
توی اونجایی ک واسه مهمونا بود ، یه مرده نشسته بود رفتم سمتش و سلام کردم و نشستم هری هم اومد پیشش نشست
- سوفیا شغل این آقا وکالته
+ اها
: خانم استایلز آقای استایلز از من خواسته این وکالت نامه رو تنظیم کنم
- ببخشید یه لحظه من یه چیزی باید ب همسرم بگم
بعد رو ب هری با صدای آروم گفتم :
- چه وکالت نامه ای ؟ مگه لیام وکیلمون نیست ؟ چرا ازون نخاستی ک تنظیمش کنه ؟ اصلا چی هست ؟
+ چیز خاصی نیست برای راحتی توئه
- جدی ؟ از کی راحتی من واست مهم شده ؟
+ یه دقیقه خفه شو ببین چی میگه طرف
بعد وکیله ادامه داد
:خانم استایلز اقای استایلز ب من گفت اینو تنظیم کنم و الان فقط مونده امضای شما
کاغذایی ک داد بهمو شروع کردم ب خوندن
باورم نمیشه چقدر یه آدم میتونه عوضی و پس فطرت باشه وکالت تام در همه امور؟
فک کرده من خرم؟
نخواستم جلویه یارو ضایش کنم ب خاطر همین بلند شدم رفتم تو سالن کناری
- هری یه لحظه بیا
اومد
+ چیه؟
- حالا فهمیدم چرا از لیام نخاستی این کار حقوقیتو انجام بده
+ خب ؟!
- هری تو منو چی فرض کردی یعنی چی وکالت تام ؟
ها؟با نگرانی ب سمت وکیله نگاه کرد
+ هیسسسس!
نمیدونم تو اون لحظه چرا این کارو کردم ولی یقشو گرفتم
- فک کردی با گاو طرفی هری ؟
دستمو محکم زد کنار و
+ ب نفع خودته
- باشه پس الان زنگ میزنم ب لیام و ب عنوان وکیلم باهاش مشورت میکنم
گوشیمو روشن کردم
+ سوفیا اولین بوقی ک بخوره ، گوشیت تو دیواره
- یعنی داری مجبورم میکنی ک دستی دستی کاری کنم ک اموالمو بالا بکشی؟ خیلی عوضی هستی هری
اومد تو صورتم
هرسری این کارو میکنه از وحشت میمیرم اصولا تو این حالت اروم حرفشو میزنه ولی ب اندازه کافی وحشت ناکه . ناخداگاه عرق سرد نشست رو پیشونیم
YOU ARE READING
The man ( harry styles )
Fanfictionشراکت سوفیا لاج و هری استایلز در کمپانیی معروف در لندن کمپانی ک صاحبان ان پدرهای اونها بوده و حالا ... و اما شرط عجیبی ک بدای فرزندانشان گذاشتند تا در صورت عمل ب آن ارث میبرند ک این شرط باعث ایجاد ارتباط هری و سوفی میشود روشنا