دید سوفیا:
امروز از صبح سرم خیلی درد میکرد گلن بهم قرص داده الان یکم بهترم گلن اصلا مثل خدمتکارمون نیست اون انگار یجورایی مامانمه از بچگی مامان و بابا درگیر کاراشون بودن و گلن ک اون موقع جوونی ۲۰ ، ۲۱ ساله بود ازم مراقبت میکرد راستش خیلی هم ازش حرف شنوی دارم اصلا تا بحال نتونستم یک بارم رو حرفش حرف بزنم
با خودم فکر کردم ک امروز ک سر کار نرفتم الانم ک حالم بهتره پس بهتره زنگ بزنم سلینا و مادلیم بریم بیرون یکم حال کنیم .
گوشیمو از روی میز مطالعم برداشتم دیدم خاموشه راستش من خیلی اهل گوشی نیستم و کلا زیاد پیگیر اخبار و کلا صفحات مجازی نیستم گوشیو زدم ب شارژ چند لحظه نگذشته بود ک گوشیم زنگ خورد .
مستر پین وکیل خانوادگیمون چرا الان ب من زنگ زده ! احتمالا بابا گوشیشو برنداشته اونم زنگ زده ب من
صدامو صاف کردم و : بله؟
- سلام خانم سوییفت وقتتون بخیر
+ سلام پدر پیش من نیستن در جریان نیستید ک رفتن سفر ؟
.
.
.
.
با شنیدن جملاتی ک پین گفت گوشی از دستم افتاد و درست نشنیدم دیگه چی میگه ولی فک کنن متوجه شدم ک داشت میگفت چون این دو ادم خیلی معروف بودن باید چ جور مراسمی براشون گرفت
شوک شده بودم زبونم قفل شده بود حتی نمیتونستم گریه کنم فقط در اتاقو بازکردم و رفتم طبقه پایین گلن روی مبل نشسته بود و داشت بافتنی میکرد رفتم سمتش کنارش نشستم و سرمو گذاشتم رو پاهاش
دید گلن :
داشتم شالگردنمو میبافتم ک دیدم سوفیا اومد کنارم نشست پلک نمیزد بعد چند لحظه سرشو گذاشت رو پاهام اصولا سوفیا ادم خیلی احساسی نبود ک خودشو برا من یا مامانش لوس کنه عجیب بود حرکتش برام دستمو گذاشتم رو سرش و درحالی ک نازش میکردم پرسیدم : سوفیا دخترم چیزی شده؟
+ ها؟
- میگم چیشده سرت هنوز درد میکنه؟
+ ها؟
دیدم دختره کلا منگه محکم تکونش دادم ک ب خودش بیاد
- سوفی میگی چی شده یا نه
+ گلن با.ا.ا.با.ا و ممماما.ن مردن
باورم نمیشد ک چی شنیدم زنگ زدم ب پین و ازش پرسیدم و بعد برنامه مراسمو چیدیم پین فقط وکیل اون شرکت نبود بلکه مباشر و مشاور اونها هم بود و هنوزم هست
پین معتقد بود ازونجایی ک رسانه ها و مطبوعات نیز در این مراسم شرکت میکنن پس همه چیز باید درست و مجلل برگزار بشه
خبر فوت اونها تیتر اول رسانه ها شده بود
حال بد این دختر داشت دیوونم میکرد.
.
.
.
.
.
.
.
...
.
.
دوستان ازتون میخام نظراتتونو بگید خیلی خوشحال میشم بدونم نظرتون چیه
پیشنهاداتتونن بگین حتما در نظر میگیرم
روشنا
YOU ARE READING
The man ( harry styles )
Fanfictionشراکت سوفیا لاج و هری استایلز در کمپانیی معروف در لندن کمپانی ک صاحبان ان پدرهای اونها بوده و حالا ... و اما شرط عجیبی ک بدای فرزندانشان گذاشتند تا در صورت عمل ب آن ارث میبرند ک این شرط باعث ایجاد ارتباط هری و سوفی میشود روشنا
