بچها پارت هشتو براتون آورده؟ اخه یکی بهم گفت پارت هشت نیست و بعد هفت نهه
۱ ماه بعد
دید سوفیا :
امروز بابا قراره برای یه سفر کاری و قرارداد با کمپانی تازه تاسیس شده ای تو نیویورک بهمراه شریکش ( ک همه اونهارو برادر میدونن ) ب نیویورک برن مامان و خانم استایلز هم باهاشون میرن راستش دلیلشو نمیفهمم ولی خیلی اصرار داشتن ک این سفرو با بابا اینا برن
- سوفی دخترم خدانگهدار
پریدم بغل بابا و بوسیدمش و بعد مامانو
.
.
.دید هری :
بابا امروز برای سفر کاریش رفته نیویورک و در غیاب اونها من مسئولیت هاشونو بعهده دارم
.
.
.
.
. فردای آنروز ::تو دفترم نشسته بودم و داشتم عکسهای مدل ها ک برای کمپانیمون گرفته بودنو نگاه میکردم ک بگم کدوم مناسب تره این ماهه ک تلفن دفتر زنگ خورد
- بله
منشی : آقای استایلز یه آقایی پشت خطن و میگن کار بسیار واجبی با شما دارن
- وصل کنید-بله؟
× سلام آقای استایلز وقتتون بخیر
- سلام ممنون امرتونو بفرمایید
× آقای استایلز خبری دارم براتون ک خبر چندان خوبی نیست آیا الان بطور انلاین پیگیر اخبار هستید ؟
- خیر جناب بفرمایید خبرتونو.
× متاسفانه پرواز ساعت ۵ دیروز ب مقصد نیویورک سقوط کرده و تنها ۶ نفر زنده موندن و متاسفانه پدر و مادر شما هم فوت کردن
- چی
خودمو از دست داده بودم احساس تهوع داشتم همیشه عصبی میشم اینطوری میشم× فقط جناب استایلز ما موفق ب برقراری تماس با خانواده لاج نشدیم میدونیم ک شما خانواده لاجو میشناسید ازتون میخایم ک اونهارو هم مطلع کنید هماهنگی های لازم برای فرستادن جنازه هارو با وکیلتون انجام میدیم
احساس پوچ بودن میکردم نمیتونم اخرین دیدار با پدرمو از ذهنم پاک کنم ک زد ب شونمو گفت مرد بزرگ خدافظ
چیزی نگذشت ک کل شرکت ب تاب و تنش افتاد همه گریه زاری میکردن
خودمو حفظ کردم و خاستم مثل همیشه با قدرت دیده بشم رفتم بیرون و همشونو جمع کردم تو سالن طبقه اول و ازشون خاستم ک ارامششونو حفظ کنن و همچنین گفتم ک شرکت مثل قبل ب کارش ادامه میده و هیچ تغییری رخ نمیده
بعد از منشی خاستم ک با شرکت Hannen ( مدیرش لوییه ) ارتباط برقرار کنه و بخاد مستقیما ب خود آقای تاملینسون وصل کنن
+هی مرد چطوری میخاستم بهت زنگ بزنم تسلیت میگم بهت
-ممنون لویی امروز سوفیا اومده؟
+ ن راستش صبح زنگ زد گفت سرش درد میکنه نمیاد الانم هرچی زنگ میزنیم برنمیداره
- نمیدونی ک خبر داره یا نه ؟
+ نه راستش
- اوکی بای
.
.
.
.
زنگ زدم ب لیامو ازش خاستم ک ب سوفیا خبر بده و کارای مراسم و ... ترتیبشونو ببینه
.
.
.
.
.
.
.
.بچهو لایک کنید واقعا ب چ امیدی اپ کنم؟؟
YOU ARE READING
The man ( harry styles )
Fanfictionشراکت سوفیا لاج و هری استایلز در کمپانیی معروف در لندن کمپانی ک صاحبان ان پدرهای اونها بوده و حالا ... و اما شرط عجیبی ک بدای فرزندانشان گذاشتند تا در صورت عمل ب آن ارث میبرند ک این شرط باعث ایجاد ارتباط هری و سوفی میشود روشنا