کاور چی میگه ؟؟
دید سوفیا :
ماشینو روشن کردم و سمت لوکیشنی ک سلینا واسم فرستاده بود حرکت کردم یه رستوران . بیشتر برنامه های سلینا خوش گذرونی با یه شام زود هنگام شروع میشه توی یه رستون درجه یک
ذهنم بدجور مشغوله شاید وقت گذروندن با دوستام یکم حالمو بهتر کنه
من حتی نمیتوتم اون آدمو حتی در کنارم تصور کنم چ برسه ب اینکه بهمون بگن زن و شوهر
واقعا نمیفهمم چرا بابا همچین چیزیو خواسته یعنی واقعا از اخلاق و شخصیت این پسر خبر نداشت؟ این وسط دل من مهم نیست ؟ خدایا
ماشینو پارک کردو و رفتم تو لباسمو صاف و صوف کردم
وارد سالن شدم ، سمت میزی ک از همه سروصدای بیشتری داشت رفتم سلینا و دوست پسرش نایل ، هیلی ، مادلیم و شان و دوست دخترش کامیلا سر میز بودن
+ سلام دوستان
نایل : هی دختر کجایی دیر کردی من از طرفت سفارش دادم
+ او حتما بازم پیتزا
- اره پیتزا رست بیف نظرت؟
+خوبه اره خوبه مرسی چاره ای جز تشکر ندارم
- بابا تو دیگه خیلی پررویی
همگی مشغول صحبت بودن ولی من تو فکر قراری ک یک ساعت پیش تموم شده بود
حرفهای لیام همش تو گوشم میپیچید نمیدونم میتونم لیامو ب عنوان یه دوست داشته باشم یانه تنها دوستی ک از ماجرا باخبره چ بسا چیزهایی رو میدونه و ب ما نمیگه شایدم ب هری بگه ب من نگه
سردرگمم
چ تصمیمی باید میگرفتم ثروت و زندگی با کسی ک علاقه ای بهش ندارم یا هیچ ثروتی نداشته باشم ولی با کسی ک دوست دارم ازدواج کنم ؟
شان : نظر تو چیه سوفیا؟ جذاب نیست؟؟
+ او ببخشید شان متوجه نشدم چی گفتی
شان : منو باش با این همه ذوق تعریف کردم . میگم هفته بعد افتتاح کافه منه و در کل بزن و بکوب و جشنه میگم نظرتون چیه ک بیاین و پیشم باشین راستش اون روز، روز خاصیه برام بلاخره تونستم چیزی ک تو ذهنم بودو بسازم
+ اره اره من میام
شان : میتونی تا ۳ تا مهمونم بیاری جشن دعوتیه و عمومی نیست
چند دقیقه بعد
.
مادلیم : سوفیا چیزی شده ؟ امشب اصن تو خودتی کجا بودی دیر اومدی؟ کمکی از دستم بر میاد ؟_ ن فقط ب نظرم یکم خستم
بعد رستوران هم رفتیم کلاب نزدیک خونه ما من اصولا مشروب نمیخورم اما امشب یه کوچولو از شراب سیاه یونانی خوردم در حدی ک فقط یک لحظه از فکر بیام بیرون
بعد هم هرکس رفت خونش منو سلینا ولی یکم رفتیم دور دور
سلینا : سوفیا قراره امروزت چطور بود وکیلتون چی گفته ک این شکلی شدی؟
اومدم بگم ک یادم افتاد لیام گفته بود هیچ کس نباید ازین شرط بویی ببره حتی نزدیک ترین کس بهتون
+ جلسه خوبی بود حالمم خوبه
_ من ک میشناسمت این ریخت و قیافه ت نیست وقتی حالت خوبه
+ برو بابا جلوتر وایستا بستنی بخوریم صدا اهنگم زیاد کن
_ اها حالا شدی سوفیا لاج این درسته
.
.
.
.
.
.فک میکنین پارت بعد چی بشه ؟
حدساتونو بگین ببینم چقدر ذهنم بهتون نزدیکه
بچها من تا پارت ۲۲ رو آماده کردم اینکه با چ فاصله های زمانی بزارم ، بستگی ب لایک ها و کامت های شما داره
نقدی هست؟
لاویو
روشنا🖤
YOU ARE READING
The man ( harry styles )
Fanfictionشراکت سوفیا لاج و هری استایلز در کمپانیی معروف در لندن کمپانی ک صاحبان ان پدرهای اونها بوده و حالا ... و اما شرط عجیبی ک بدای فرزندانشان گذاشتند تا در صورت عمل ب آن ارث میبرند ک این شرط باعث ایجاد ارتباط هری و سوفی میشود روشنا