part 26

156 27 62
                                    

دید سوفیا ::

اخیش چقدر امروز صبح ارامش دارم بهتره برم تو کلبه چوبی توی باغ

دید هری ::

از تو اتاق اومدم بیرون امروز یه قرار خیلی مهم کاری داریم قبلش با پسرا میریم رستوران زین صبحانه درست حسابیو بخوریم ک ب قول زین ، سر کار شارژ باشیم

داشتم میرفتم پایین چشمم خورد ب کادوی سوفیا ک روی میز جلو اتاقش مونده

چرا برنداشتتش؟؟؟

رفتم پایین دیدم ماریا میزو چیده ولی بازم سوفیا نیست

امروز ک اینجا صبحانه نمیخورم ولی این دختره چرا انقدر کینه ایه حتی نگاه کادوم نکرده

+ سلام اقا صبح بخیر صبحانه نمیخورین؟

- نه میرم رستوران دوستم اونجا میخورم

+ اها . سوفیا چی بیدار شده ؟

- من از کجا باید بدونم

+ مگه ...

- مگه چی ماریا؟

+ مگه دیشب ...

- نه(😂)

+ پس سوفیا کجاست؟ تو اتاقش نیست ؟

- یعنی چی ؟ کلید اتاقشو بده

رفتم سمت اتاقش قفل بود . با کلیدی ک ماریا داده بود بازش کردم

نبود

در کمدشو باز کردم دیدم بهم ریختست معلوم نیست کجا رفته

- گوشیو بیار

ماریا گوشیو آورد زنگ زدم بهش

لعنتی خاموشه اه

- ماریا یکم ب اون مخت فشار بیار ببین چیزی یادت نمیاد چ میدونم حرفی نزده بود ؟؟

ماریا انگار یهو برق سه فاز از سرش پرید

+ اها وای چطور ب ذهنم نرسید

+ پریروز ک دعواتون شد و اون اتفاق پیش اومد، خیلی ناراحت بود طرفای ساعت ۶ رفتم تو باغ ببینم حالش خوبه یا نه ، دیدم یکی نشسته کنارش سوفیا داشت باهاش حرف میزد . خواستم بگم بهت ولی گفتم شاید این هم صحبتی یکم حالشو بهتر کنه . نمیدونم اصلا ربط داره یا نه

- مشخصات طرفو بگو

طبق مشخصاتی ک داد فهمیدم اون کول بیشعور فراریش داده

لعنت بهش

زنگ زدم لویی و گفتم ک نمیتونم باهاشون بیام

ماریا ب همه نگهبانا و باغبان و هر کی دیگه ک اینجاستو بگو جمع شن رو ایوون

وقتی جمع شدن ، کلی سرزنششون کردم ک چقدر شما احمقین ک یه دختر احمق پیچونددتون یکیو اورده خونه بعدم جیم شدن رفتن

The man ( harry styles )Where stories live. Discover now