# part2

1.3K 306 180
                                    

#part 2:

.......................................................
&بکهیون&
.........................................................
فک کنم ساعت ۳بعد از ظهر بود که بلند شدم . لخ لخ کنان پاهامو رو زمین می کشیدم و سمت یخچال رفتم. درو باز کردم و بطری شیر کاکائو رو سمت دهنم بردم و کمی ازش‌خوردم . با فکر لوهان که توی اتاقم بود شیر کاکائو پرید تو گلوم.

سمت اتاق رفتم در و باز کردم . هنوز بیهوش بود . نزدیکش‌ شدم و دستم رو گذاشتم رو پیشونیش تا ببینم تب داره یا نه. خب انتظار نداشتم به این شدت تب داشته باشه.

بک: جولیییی ......

-.....

بک:جووووولییییی باهات کار دارم لنتی بیدار شووووو.

جولی : جناب بکهیون ، شما با من کاری داشتید؟؟

صدای روبات مانند جولی رو بعد از ۳ روز میشنید ، وباید اعتراف می کرد توی این مدت دلش برای همخونش تنگ شده بود، جوری که اگه یه انسان بود می پرید و بغلش میکرد!!!!

سعی کرد لحنش رو سرد نگه داره ، اما برای کی ..؟یه روبات هوشمند..!؟

خب اره...! اون بیون بکهیونه و هیچ چیز ازش بعید نیست!

بک : از کی تا حالا با من رسمی حرف میزنی؟ تا جایی که یادمه من ^ کوتوله دردسر ساز ^ یا ^ بیون کون نشسته^ بودم...؟!

جولی : از ۳ روز و۶ ساعت و۱۷ دقیقه پیش که به من گفتی ساکت باشم و گورم رو از این خونه گم کنم . البته از اونجایی که من موقعی از این خونه گورم رو گم میکنم که یه نفر بیاد منو از تمام سیستم های اینجا پاک کنه من فقط خفه شدم...!

بک:.....(فقط پوکر داره به دیوار رو به رو زل می‌زنه)

جولی: اَاَاَاَاَههه بکککک....بسه دیگه میدونم تو هم بدون من حوصلت تو این مدت سر رفته و دلت برام تنگ شده بود..!

بک : با کدوم منطق داری این حرف و میزنی و به کدوم دلیلی فاکی باید دلم برات تنگ شده باشه؟؟

جولی : از اونجایی که من می تونم ضربان قلب تور رو حس کنم و الان داره سریع تر از حالت معمول داره می‌زنه... و این هم می دونم که تب اون بد بختی هم که افتاده رو تختت خیلی بالا هست و الان چن ساعته که چیزی نخورده.

بک که انگار چیزی یادش اومده باشه سریع زد تو پیشونیش و گفت : همین الان دارو های لازمش‌ رو با هر غذایی که میدونی الان براش مفیده رو سفازش بده بیارن.

جولی : بک من مث تو بی فکر نیستم... تا چن دقیقه دیگه اینا رو میارن دم در خونت.

بکنفسی از  اسودگی کشید و همون موقع زنگ خونشو زدن . در رو که باز کرد یکی از همون روبات های ابی رنگ پیک بود . با وارد کردن شمارهٔ حسابم روی بدنهٔ روبات پول سفارشارو حساب کردم. ( روی بدن اون روبات ها یه سری دکمست که مثل کارتخوان کار میکنه که فقط کافیه شمارهٔ حساب بانکیشون رو وارد کنن تا مبلغ از حسابشون کم بشه و مبلغ واریز شه  .)

fight for loveWhere stories live. Discover now