# part 7

890 230 61
                                    

# part 7
.........................................................
& بکهیون &
.........................................................
بعد از خوردن صبحونه بیرون رفتیم تا فرم های نظر سنجی رو پر کنیم ، و لازم نبود که راه زیادی رو بریم چون کیوسک ها تقریباً همه جا نصب شده بودن و مردم پشت در اونها صف‌ کشیده بودن .

ادرنالین خون اکثر افراد بالا رفته بود چون میون غیر همنوع خودشون وایساده بودن بدون اینکه با هم کاری داشته باشن و بخوان به هم صدمه ای بزنن ....

معمولا جاهای شلوغ و مکان هایی که ازدحام مردم اونجا بیشتره سر و صدا و همهمهٔ زیادی هم وجود داره ولی اون روز کل شهر رو سکوت مرگباری فرا گرفته بود و تنها کاری که میکردن خیره شدن به همدیگه و دزدین نگاهشون از هم بود ....

زن و مرد ، کوچیک و بزرگ یکی یکی می‌رفتن داخل و بیرون می اومدن تا اینکه نوبت من رسید ...

در کیوسک و باز کردم و وارد شدم . دیواره ها تماماً سفید بود ، همونطور که تا صد سال پیش خونه ها رو میساختن .

اونا فکر میکردن تمام وسایل باید سفید و کمی خاکستری باشه تا اینکه طرز فکر مردم عوض شد .

روی یکی از دیوارها صفحهٔ کامپبوتری کوچیکی نصب بود که روش فقط چن تا کلمه نوشته شده بود :
ازادی خواه 〇        سلطه گر 〇

ومطمئنا‌ً انتخاب من ازادی خواه بود . بعد از تیک زدن نوشتهٔ دیگه ای روی صفحه اومد :

اثر انگشت خود را وارد کنید تا در اینده مشکلی با شناسایی شما نداسته باشیم ؛ توجه کنید که با وارد کردن اثر انگشت خود تمام خطرات احتمالی را هم قبول کرده اید .

بعد از وارد کردن اثر انگشتم منتظر شدم تا لوهان و کوک هم کارشون تموم شه . سمت سوهو که کمی جلوتر وایساده بود حرکت کردم و بدون حرفی کنارش ایستادم . هیچ کس اونجا نمیخواست سکوت اون شهر رو بشکنه .

بعد از اینکه لوهان و کوک هم به ما ملحق شدن سمت همون کافهٔ دیروز حرکت کردیم که بر حسب اتفاق جونگین هم دیدیم .

کوک : اوووووو هیونگ مورد علاقهٔ من اینجاست .

بلافاصله پرید تو بغل کای مثل کوالا ازش اویزون شد .

کای : سلام ... معرفی نمی کنین؟
سوهو حرف جونگین رو به تخماش دایورت کرد و  به لوهان گفت :

سوهو : این سیاه سوخته  جونگینه که ما بهش میگیم کای ... ادم مهمی نیست و هر از گاهی‌میاد مزاحم میشه و دردسر درست میکنه و بعدم میره تا یه مدت دیگه ... خب نظرت با یه شیک نوتلا چیه ؟؟

جونمیون دستش رو دور گردن لوهان انذاخت و وارد کافه شدن . ....
صبر کن ببینم ... اونا الان بحث نوتلا رو رو پیش کشیدن؟؟؟؟؟؟

fight for loveWhere stories live. Discover now