#part 9

997 232 108
                                    

# Part 9 :
ً..............................‌‌‌‌‌...........................
& بکهیون &
.........................................................
جونگین : هووی بکهیون از صبح تا حالا داری با اون گوشی قراضت چیکار میکنی ؟

بکهیون : محض اطلاعت باید بگم این پیشرفته ترین گوشی بود که توی بازار عرضه شد بعد از اونم اون ساعتای بیرخت و سبک و بدون وزن مد شدن .... اصن موقع کار کردن با تکنولوژی باید دستت سنگین باشه ... حریم شخصی داشته باشی ... احیاناً من بخوام پورن ببینم ‌.... نمیتونم که توی اون صفحه مجازی لمسی که بالای ساعت درست میشه و همه هم قابلیت دیدنش رو به بهترین شکل ممکن دارن ببینم .

جونگین : ولی اون گوشی مال هزار سال پیشه بک ... اصن از کجا اینو گیر اوردی ؟

بکهیون : یه جای خوب‍ .... هوی کوک داری چه غلطی میکنی ؟؟؟؟
بالشتی که از سمت کوک بهم پرت شده بود رو برداشتم و محکم کوبوندم به سرش .

کوک با حالت گنگ و منگی از خواب بلند شد .
کوک : چی شده .... چرا داخل تیماستانیم‌.

بک : توی تیمارستان نیستیم .. فقط داخل یه اتاق فاکی سفید رنگ هستیم که انگار تو رو واقعا دیوونه کرده که بالشتت رو تو صورت من کوبوندی ....

کوک : چطور بالشتم رو به صورت تو بکوبونم وقتی بالشتم زیر سرم هست .

بکهیون : ها ؟ راس میگی ..... سوهوی عوضی کار تو بود ؟؟؟؟؟؟

اینبار برس کای رو که کنار تخت من افتاده بود سمتش پرت کردم .

سوهو : مرده شورت ببرن ..... من دیشب بالشتمو دادم لوهان چون بالشتش براش کوتاه بود . منم لباسام رو گذاشتم زیرسرم .

بکهیون : یعنی کار تو بود لوه‍‌‌....

با فرود اومدن یه بالشت دیگه تو صورتم حرفمو خوردم .

کوک ، کای و سوهو داشتن قهقه میزدن و منم پوکر به رو به روم خیره شدم . با صدای اروم و لحنی مه تو ارامش موج میزد گفتم :

بکهیون : لوهان .... دقیقا به کدوم دلیل فاکی همچین غلطی کردی .؟

لوهان : حوصلم سر رفت ؟

بکهیون : فاک یو ؟؟

لوهان : شات اپ .

بکهیون : تو از کی اینجوری شدی ؟

کای : بکهیون ...

بکهیون : خفه شو دارم حرف میزنم .. میگفتم با کی همنشینی‍‍‌‌‌‌‍‌‌‌‌...

کای : بکهیون ..

بکهیون : بله چه مرگته .. ؟؟؟؟؟؟

کای : فرمانده لی پیام داده .

بکهیون : میدونم کار با اون به قول شما قراضه سخته ولی میتونی که یه پیام کوچیک رو بخونی دیگه ...

fight for loveWhere stories live. Discover now