chapter 4

665 211 143
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه!
نایل این دفعه به حرفش عمل کرد و با پا رفت تو شکم هری

هری از خواب پرید و تقریبا به سقف چسبید

هری:وادفاک نایلر چته؟!

هری داد میزد و دلشو گرفته بود

صدایی از بیرون اتاق شنید
اونا خدمتکار بودن
که داشتن خونه رو میسابیدن

هری:اینجا چه خبر فاکییه؟!من خدمتکار نخواسته بودم!

نایل:تو نه اما من چرا! فردا مهمون داری هری....باید به خودت سرو سامون بدی...خونه هم باید مرتب باشه....

هری روی آرنجاش تکیه زد

هری:نایل خل شدی یا می خوای بشی ؟

نایل:خل نشدم ولی اگه تو بلند نشی خل میشم!

هری:مهمون دیگه کیه؟!

نایل:یکی از شاگرد های استاد محبوبت اسمیت.

هری:اسمیت؟ادبیات کالج؟چرا باید شاگردشو بیاره پیش من؟ من ۷ سال اسمیت رو ندیدم...

نایل:چون من بهش گفتم که تو میتونی پروژه ی ادبیات شاگرد اون باشی و اون خیلی خوش حال شد!

هری هاجو واج نگاه کرد و وقتی فهمید چه اتفاقی افتاده پوکر فیس جواب داد

هری:هل نو....

و پتو رو روی سرش کشید

نایل:کامان هری!اون بهترین شاگرد اسمیته درست مثل تو! زمانی که تو کالج بودی و فقط منتظر یه فرصت بودی!

هری:مهم نیست که اون چیه و کیه من حوصله ی یه پسر بچه ی کالجی که فکر میکنه بزرگ شده رو ندارم به علاوه تو به چه حقی اجازه دادی که بیاد اینجا تو خونه ی من؟ من یه آرتیست سر شناسم مردم نمیتونن همینطوری بیان تو خونه ی من!

نایل:اون کوچولو نیست هری!اون سال آخریه یعنی باید ۲۲ سالش باشه و به نظر من این کاملا برای تو خوبه به محض اینکه ببینیش نظرت عوض میشه!

هری:نه نایل به هیچ عنوان قبول نمیکنم!خودت مهمون اوردی خودتم بهش برس!

نایل ناراحت لبه تخت هری نشست

نایل:هری من این همه همیشه بهت کمک کردم....همیشه پیشت بودم و هر کاری تونستم انجام دادم...حالا درخواست زیادیه که بخاطرم انجامش بدی؟

نایل به شدت مظلوم گفت
حقیقتا هری همیشه میدونست که نایل زیادی بهش خوبی میکنه و عذاب وجدان داشت
حالا اون ازش یچیزی میخواست و هری باید میگفت نه؟

هری:فقط چون تویی نایل... نه بخاطره اون بچه ننه ی کالجی!

نایل لبخند زد وگفت

نایل:حالا که اینقدر برات مهمم لطفا پاشو برو حموم چون اینطوری کنارت قطعا میمیرم....

my starry night(L.S)Where stories live. Discover now