chapter12

700 190 88
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه!

***

لویی: اممم...هری اشکال داره که پلیور بپوشم؟

هری:نه اشکالی نداره ولی گرمت نمیشه؟

هری که پشتش به لویی بود و صبحانه رو جابه جا سمت لویی برگشت و نگاهش کرد.

لویی یه پلیور کرم رنگ رو جلوی خودش نگه داشته بود و منتظر بود که هری تاییدش کنه

هری نمیتونست خندشو از کیوتیه پسر روبه روش کنترل کنه

لویی:چیه؟!خیلی بده؟

هری:نه نه اصلا بد نیست اتفاقا خیلی هم خوشگله فقط از این پلیور ها آبی نداری؟

لویی:فکر کنم همراه خودم اورده باشم اما برای چی حتما آبی؟

هری مستقیم توی چشم لویی نگاه کرد و گفت

هری:باعث میشه چشم های آبیت اقیانوسی تر بشه.

لویی از شنیدن حرف هری نمیتونست سرخ تر از این بشه و عجیب غریب رفتار نکنه

هری که کاملا متوجه حال اون شد حرفشو تصحیح کرد

هری:اممم...منظورم اینکه از نظر بصری...باعث میشه چشمات آبی تر بنظر برسه و من بتونم بهتر بکشمون. بعدا خودت نقاشی رو ببینی میفهمی

لویی:اوه اوکی پس من میرم بپوشمش و توی استودیو منتظرت میشینم

لویی سریع از پله ها بالا رفت و هری کاملا متوجه شد که از دستش فرار کرده

بهش حق میداد.هنوز از روزی که فهمیده بود داره پرتره ی اونو میکشه چیزی نگذشته بود و اون واقعا ترسیده به نظر میومد.

حتی اعتمادش به هری هم باعث نمیشد ترسش کاملا از بین بره اما خب هری سعی می کرد که دیگه ترسی نداشته باشه

بالاخره هری خوش حال بود که پسری که هر شب توی رویاهاش بودو میتونست به همین آسونی بکشه

هری به سمت استودیو رفت

دستشو که روی دستگیره در که گذاشت نتونست به این فکر نکنه که یک موجود شیرین توی استودیو منتظرش نشسته تا هری برسه و پرتره ی خوشگلش رو بکشه

بالاخره بعد از مکث درو باز کرد و لوییو دید که روی تخت دونفره نشسته

سریع از جاش پرید و روبه روی هری ایستاد

هری:این پلیورت خیلی بهتره....

اینو گفت و سمت جعبه ی زغال هاش رفت

هری:خب برو روی اون صندلی که اونجا گزاشتم بشین یه حالت بگیر تا من وسیله هامو آماده کنم

لویی آروم آروم سمت اون صندلی چوبی رفت و نشست

هری فهمید موذبه و نمیدونه چطوری پوز(pose)بگیره

my starry night(L.S)Where stories live. Discover now