Chapter25

461 118 90
                                    

ووت وکامنت فراموش نشه
حیح
****
یک هفته بود که رسما توی گالری لیام کار می کرد
و البته باهاش خوابیده بود

دوبار

آره دوبار
یکباره دیگه هم بینشون اتفاق افتاد
ولی این بار بخاطر مستی نبود واقعا جفتشون میخواستن

این برای زین غیرعادی بود.
اون با مردی که ۹سال ازش بزرگتر بود رابطه داشت و واقعا ازش لذت میبرد
لیام صراحتا بهش گفته بود که اونا دوست ‌پسر یا همچین چیزی نیستن
زین قبول کرده بود ولی خب اونا هم زمان با هم سکس میکردن

اما زین به همین راضی و خوشحالش میکرد
حتما چیزی درون لیام فرق داشت؟

از صبح گالری بازدید کننده زیادی و حسابی شلوع بود
زین سعی می کرد کارشو به نحو احسنت انجام بده
و البته یکمم زیر چشمی به لیام نگاه می کرد

اما انتظار نداشت دختری روی شونه هاش بزنه و بخواد با اون حرف بزنه

دنیل:زین مالیک؟

زین با تعجب به دختر زیبایی که روبه روش بود نگاه کرد

زین:عام..میتونم کمکتون کنم؟

دنیل:من دنیل کمپلم...دوست لویی

زین تازه فهمیده بود داره با کی حرف میزنه
پس دختری که لویی می گفت این بود!

زین:آره یادم میاد لویی در مورد تو با من حرف زده بود...چطوری میتونم کمکتون کنم؟

دنیل:من دنبال لوییم...دانشگاهش رفتم اما کسی نمیدونست لویی کجاست و همه میگفتن تنها کسی که میدونه لویی کجاست زین مالیکه که الان توی گالریه پین مشغول به کاره

زین:اوه...

زین با دقت بیشتری به دختر نگاه می کرد
اون واقعا نگران و مضطرب به نظر میرسید

زین:عذر میخوام ولی آدرس لویی جایی نیستش که بتونم همینطوری بدم به یکی

دنیل:ببین باور کن اگه شماره ای از لویی داشتم با خودش حرف میزدم...اما مسئله ی خیلی مهمیه و حتما ،باید باهاش حرف بزنم

زین:اما...

دنیل:مربوط به خواهرشه!!

زین ساکت شد و فقط به دختر نگران نگاه کرد

دنیل:اگه دوست لویی باشی میدونی که چقدر لاتی براش مهمه!خواهش میکنم!!!

زین آهی کشید
یک دستمال و خودکار برداشت و آدرس رو نوشت و به دنیل داد

my starry night(L.S)Where stories live. Discover now