ووت و کامنت فراموش نشود دوستان!!!
***آفتاب استودیو رو روشن کرده بود
هری یه صندلی برداشت و مقابل تخت گذاشت و روش نشستلویی توی خواب ناز بود،بین ملافه ها بدن نیمه برهنش معلوم شده بود و آفتابی که روش افتاده بود باعث شده بود موهای خرمایی رنگش به طلایی بزنه
هری اسکچ بوکشو برداشت و چنتا طرح از لویی کشید
لویی حتی با چشم های بسته هم الهه ی زیبای هری بود
لویی توی خواب کمی به خودش لرزید که و دستاش رو روی بازو هاش کشید
هری از جاش پاشد و ملافه رو روی لویی کشید و شونه هاشو بوسیدلویی:هری.....
لویی با صدای گرفته ای خیلی آروم گفت
هری خندید و پشت دستشو به گونه ی لویی کشید
هری:چی شده لو؟خیلی سردتت شده؟نزدیک زمستونه باید اینجا هم پتو بزارم....
لویی:فکر کردم بغل توئم....اما دستاتو حس نکردم...
هری بعد از شنیدن کلمات لویی قلبش ذوب شد و سریع کنارش دراز کشید
هری:ببخشید که رفتم....توی خواب خیلی خوشگل شدی بودی برای همین تصمیم گرفتم تصویرتو بکشم.....
هری پسرو از پشت بغل کرد و دستاشو محکم دورش حلقه کرد
لویی:این اشتباهه هری......
هری اخم کرد
هری:چی اشتباهه؟؟؟
لویی:اینکه بهت وابسته بشم.....
لویی غلت زد و توی چشمای هری نگاه کرد
هری:چرا اشتباهه لو؟؟
لویی:این قرار نیست ادامه پیدا کنه نه؟تا مدتی که من اینجام همو میبوسیم....بغل میکنیم و حتی بیشتر از اون.....اما بعدش که برم اینا همش میشه یه خاطره خوب که دیگه ندارمشون...همینطوره؟
هری دست های لوییو گرفت و بوسیدشون
هری:هیچکس نمیتونه درک کنه که تو برای من مثل الماس آبیه زندگیم میمونی...عشق تو توی قلبم ریشه کرده لویی.....
لویی دستاسو توی موهای هری فرو کرد و چشماشو بست و خندید
لویی:واقعا اینطوریه هری؟
هری:تو پسر زیبای زندگیه منی....دیر پیدات نکردم که زود از دستت بدم
لویی هریو بغل کرد و پاهاشو دورش حلقه کرد و گردنشو بوسید
خوشش میومد که حس می کرد متفاوته.
خوشش میومد که برای هری متفاوته .
خوشش میومد که هری برای اونه...***
هری:اونطوری نگام نکن!
هری از پشت بوم با یه خنده ای روی صورتش گفت
لویی لبخند زد و به بیشتر به هری زل زد
YOU ARE READING
my starry night(L.S)
Romance[ OnGoing... ] هری استایلز نقاش معروف پسره زیبایی رو توی خواب هاش ملاقات می کنه اما هیچ ایده ای نداره که اون کیه... برای همین هر دفعه که از خواب بیدار میشه صورت اون پسرو نقاشی میکنه صورت بی نقص اون آپ: دوشنبه ها