chapter15

808 199 374
                                    

ووت و کامنت موجب شادی نویسنده میشود

***

لویی:هری زین دمه دره.

هری:باشه برو بیارش،منو نایلم توی حیاطیم

لویی سر تکون داد و سمت در رفت
هری هم شیشه ودکا رو برداشت به حیاط جایی که نایل نشسته بود و سعی داشت آتیش رو بزرگتر کنه رفت

هری:بفرما نایل این شیسه ودکا سفارشیه خودته

نایل: من تا آخر عمرم عاشق هری ای که برام ودکا میخره میمونم

هری خندید و کنار نایل که با آتیش ور میرفت نشست

نایل:اوضاعت با اون چطوره؟

هری:لویی؟

نایل:بعد از اینکه قضیه تابلو فهمید فکر می کردم که میره اما پیشت موند و حتی مدلت شد!

هری:آره...لوییه دیگه ....

صدای خنده ی لویی شنیده شد و اونا هم وارد حیاط شدن
زین اخم به پیشونیش داشت و چپ چپ هریو نگاه می کرد

نایل:دوستش واقعا از دستت عصبیه!

هری:لویی براش شرایطو توضیح داده ولی اون هنوز درک نکرده

نایل:هرکی بود درک نمی کرد!شانس اوردی این پسر خودش عجیب غریبه و درکت کرده

هری به لویی زل زد که اون گوشه با زین حرف میزد و می خندید
دست خودش نبود وقتی لبخند لوییو میدید خودشم لبخند میزد

هری:اون فوق العادست....

همچنان محو لویی بود و بالاخره لویی برگشت و به هری نگاه کرد و بهش لبخند زد

نایل:تو عاشق لویی شدی....کاملا واضحه....

هری نفس عمیقی کشید و موهاشو بهم ریخت

هری:نایل...من قبل از اینکه حتی واقعا ببینمش عاشقش شدم.....اون...مثل یه رویا میمونه...رویایی که فکر می کردم خیلی دوره و در واقع مثل یه آرزو میمونه...اما اون اینجا....اون اینجاست و خودشو صاحب قلب من کرده!

نایل دستشو روی شونه ی هری انداخت

نایل:میدونی هری نمیتونم دروغ بگم...از وقتی وارد زندگیت شده حالت خیلی بهتره

نایل لبخند زد و دوستشو بغل کرد
بالاخره هری به یه آرامش توی زندگیش نشسته بود

بالاخره لویی تونست کشون کشون زین به سمت آتیش بیاره هری بلند و جلوی زین ایستاد

هری:سلام زین مالیک!

زین:سلام هری استایلزی که تابلوی دوست منو میکشه!

هری:ببینم تو هنوزم سر اون قضیه عصبی ای؟

زین:بالاخره باید خواسم باشه که فکرای شوم توی سرتو روی دوستم پیاده نکنی

my starry night(L.S)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin