:"خب تا صبح که قرار نیست اونجا وایسی و هی فحش بدی مگه نه؟"
تهیونگ گفت و کوله ی جونگکوک رو ازش گرفت و روی مبله چرم قرمز اتاق انداخت و بعد ادامه داد
:"یالا دیگه کارتو شروع کن.میدونم که خیلی به این شغل نیاز داری."
تهیونگ با یه پوزخندی جملشو تموم کردو جونگکوک تمومه سعیشو کرد که جلو نره و صورتشو مهمونه یه مشت محکم نکنه.
نفسشو با حرص بیرون داد و جلو رفت تا سریع تر کارش با این پسره رو مخ و خودشیفته تموم بشه.
:"خب باشه..ببین من یه سری لباس دارم اینارو بهت میدم و به ارایشگر میگم که چه ارایشی برات انجام بده باشه؟؟"
تهیونگ لبخندی میزنو و باسرش تایید میکنه.
و جونگکوک از خدا میخواد تا سریع تر این پسر از روی زمین محو بشه که به نمایش دادنه بدنه روی فرمش پایان بده.
جونگکوک لباسه مورده نظرشو از توی کاور در میاره و جلوی بدنه تهیونگ میزاره.
تهیونگ نگاهی به لباس میکنه و میگه:"احیانا این زیادی ساده نیس؟اخه میدونی واسه روزِ..."
:"تو قراره فقد بپوشیش پس نظر نده."
جونگکوک با پرویی حرفشو قطع کرد و دکمه های پیرهن رو باز کرد و خودش لباسو تنه بدنه لخته تهیونگ کرد.
استینای پیرهن حریر رو مرتب کرد و برای بستنه دکمه هاش ماموریته*تمامه سعیت رو بکن که انگشتات با بدنه داغش برخورد نکنه*شروع کرد.
بعد از کلی عرق ریختن عقب کشید و به تهبونگ نگاه کرد.
حتی نمیدونست چرا خودش اینکارو کرد. میتونست بده تهیونگ لباس رو بپوشه.ولی نکرد.چرا؟:"لباسه سبکیه دوسش دارم."
جونگکوک سرشو تکون داد و شلواره چسبون مشکی رنگی همراه با کمربندی بهش داد.
:"وایسا اینجا اتا..."
تهیونگ شلوارشو پایین کشید که باعث شد حرفه جونگکوک قطع شه.
:"نه اتاق پرو نداره ..عام فک کنم باشه ولی ته اتاقه..کی میره اون همه راه رو؟"
تهیونگ با پوزخنده جذابش جملشو تموم کرد و شلواره جذب رو بزور پاش کرد.
:"اوپس فک کنم یکی دوسایز کوچیکتره منه."
جونگکوک بلخره نفس کشید و سمته دره خروجی رفت:"نه درسته .باید تنگ باشه...عا..بله میتونید بیاد تو."
جونگکوک به خانوم ارایشگری که توی سالن نشسته بود گفت.
بعد از توضیح دادنه مدلی که جونگکوک میخاست منتظر گوشه ی اتاق نشست و به ساعتش نگاه کرد.
فقد ده دقیقه مونده.
از یه طرف استرس داشت که جاجز چطوری درباره ی سلیقش نظر میدن.
و از یه طرف نگران دوتا پسری که نمیدونست الان دارن چه گلی اب میدن بود.
YOU ARE READING
𝔹𝔸𝔻 𝔾𝕌𝕐
Fanfictionجئون جونگکوک استایلیسته آیدل معروف و خوشتیپی به اسم کیم تهیونگه...چی میشه که کم کم بین این دوتا به اصطلاح فقط*همکار*یسری اتفاقات بیوفته؟ :"همیشه تو به سلیقه ی خودت بدنمو نقاشی میکنی." :"این دفعه من میخوام با لبام بدنه تورو نقاشی کنم." ژانر=فان،اسمات...