.44.

4.4K 855 482
                                    





آبه دهنش رو قورت داد و بعده فرو بردن دستاش توی جیبه شلوارش دوباره به پسره عصبانیه روبروش نگاه کرد.

الان نزدیک ده دقیقه بود که هیچ کدومشون حرفی نمیزدن و اگر یکم دیگه این زمان طول میکشید،چانیول مطمئنا فرار میکرد.

:"من ازت پرسیده بودم مگه نه؟الان چیزی هست که بخوای بگی؟پارک چانیول!"

بکهیون همونطور که دست به سینه ایستاده بود و با پاش روی زمین ضرب گرفته بود پرسید و به خیره شدن به چانیول ادامه داد.

:"آه عزیزم...نظرت چیه یکم از دلتنگی دربیایم؟بعده دوروزه که دارم میبینمت..بعدا صحبت کنیم؟"

چانیول با لحنه استرسی ایی گفت و دستشو پشته گردنه بکهیون برد تا لباشو روی لباش بزاره،اما بکهیون عقب‌کشید و روی مبل نشست.

:"تا وقتی که توضیح ندی هیچ کاری‌ نمیکنیم.."

چانیول واسه باره دهم بزاق اضافه ی دهنش رو قورت داد و متقابلا روی مبل نشست.

واسه دو دقیقه حرفی نزد تا صدای بکهیون بلند شدو گفت:"یااا پارک چانیول...منو علاف کردی؟"

اما بعدش سریع تغییره مود داد و با لبخنده شیرینش گفت:"عزیزم...واسم تعریف کن...امم شاید بتونیم یه سری به تخته اتاقت هم بزنیم هوم؟"

چانیول چشماش برقی زدن و صاف تر نشست...آبروی دوستش؟نه اصلا...باسنه بکهیون رو بیشتر ترجیح میداد‌.
و به این توجه نکرد که چه دوسته نابودیه.
در عوض دوست پسره خوبی میتونست باشه.

نه اینکه این اولین بار واسه باهم خوابیدنشون باشه،نه.
بعد از اون شب که چانیول مثل یه هاپو مست کرده بود و به نظرش تنها کاره درستی بود که توی طوله کله عمرش انجام داده و حتی از کارما ممنون بود که بدون انجام حرکته خاصی اون پسره سوییت رو بدست اورده،چند باری سکس داشتن ولی به خاطر برنامه ی فشرده ی چانیول چند روزی شده بود که دوست پسره کیوتش رو نچشیده بود و این واسه یه "معتاد"سخت بود.

دهنشو باز کرد و شروع به گفتن تمام راز دوسته صمیمیش کرد:"اون رابطه رو کمپانی برنامه ریزی کرده تا شایعه های گی بودن تهیونگ بخوابه و همش فیکه...باور کن."

همینقدر کوتاه و مختصر،کافی بود تا بکهیون از روی مبل بلند شه و داد بزنه:"میدووونستم...من میدوونستم...و حسه خوبیه که جیمین اینو نمیدونه اما من‌ میدونم."

بکهیون بعدش شروع به خندیدن کرد که باعث شد چانیول هم به شیرینیه دوست پسرش لبخند بزنه و بگه:"هنوزم میخوای به تخت یه سر بزنیم؟"

بکهیون نگاهی به ساعتش کردو گفت:"اممم فکر نکنم بیبی."

چانیول بادش خالی شدو گفت:"هی..چی میگی..من واسه این وفاداریمو پوکوندم."

𝔹𝔸𝔻 𝔾𝕌𝕐Where stories live. Discover now