:"احمق نشو بکهیون...بده من اون گوشیه لعنتی رو."
جیمین داد زد و واسه باره چهارم تلاش کرد که با پریدن موبایل رو از دست بکهیون بگیره.
:"جیمین یکم منطقی فکر کن....این بهترین کاره..."
جیمین اخماشو توی هم کشید و گفت:"نه نیست...جونگکوک نیاز داره تنها باشه و من اگر اون کیم تهیونگ لعنتی رو ببینم تضمین نمیکنم که صورته جذابش رو بهم نریزم."
بکهیون پوکر شد و بعده جهشی که روی اوپن کرد روش ایستاد و گفت:"اونوقت ازت شکایت میکنن."
جیمین دستشو به پیشونیش زدو با التماس لب زد:"به تخمم،شکایت کنن.بحث الان این نیست...بیا پایین اون موبایلو بده به من حق نداری زنگ بزنی به اون لعنتی..بیاد چیکار میکنه مثلا؟..بکهیو-"
با صدای دری که شنیدن از جرو بحث کردن ایستادن و به دره ورودی که بسته شد نگاه کردن.
جیمین با حرص ضربه ایی به پای بکهیون زد که صدای نالش در اومد و شروع به فحش دادن کرد.
:"حتما سرو صدا کردیم...کجا میره الان؟"
جیمین با لبای آویزون گفت و خودشو روی صندلیه صبحونه خوری انداخت.
بکهیون که درده پاش بهتر و از این مطمعن شد که جیمین قصده کشتنش رو نداره از روی اوپن پایین پرید و کناره دوستش نشست.
:"خوبه که از اتاقش زده بیرون...ولی کجا میره؟شاید بره چیز-."
جیمین زمزمه کرد و بکهیون واسه دفعاتی که از دستش در رفته بود توی اون شب پوکر شد.حرفه جیمین قطع کردو گفت:"جونگکوک پسره بزرگیه...زشته که اینو میگی...خودش میتونه مواضبه خودش باشه دیگه."
جیمین آهی کشید و وقتی دید حواسه بکهیون پرت شده از زیره دستش گوشیشو بیرون کشید و از بکهیون دور شد.
:"چته وحشی...خودم بهت میدادم."
بکهیون چشمی چرخوند و گفت.
جیمین وقتی خواست بهش دهن کجی کنه و یه ضربه هم نثاره پس کلش کنه،موبایلش توی دستش لرزید.بدون دیدن اسم با لحن عصبی بله ایی گفت.
+اگر مجبور نبودم بهت زنگ نمیزدم...آروم ترم میتونی جواب بدی.
جیمین هینی گفت و بعده دیدن اسمه یونگی روی صفحه لباشو روی هم فشرد و گفت:"چرا زنگ زدی؟"
میدونست که نباید با یونگی رفتاره بدی داشته باشه چون محض رضای خدا اون آدم ازش یه آتوی بزرگ داشت و ممکن بود اگر خطایی از جیمین بیچاره سر بزنه همه چیز و همه ی قرار هاشون رو لو بده.
صدای فوت کشیدن یونگی رو پشت تلفن شنید و منتظر موند که حرفی بزنه...البته امیدوار بود مثله دفعه ی قبل خبره بدی رو بهشون نده.
YOU ARE READING
𝔹𝔸𝔻 𝔾𝕌𝕐
Fanfictionجئون جونگکوک استایلیسته آیدل معروف و خوشتیپی به اسم کیم تهیونگه...چی میشه که کم کم بین این دوتا به اصطلاح فقط*همکار*یسری اتفاقات بیوفته؟ :"همیشه تو به سلیقه ی خودت بدنمو نقاشی میکنی." :"این دفعه من میخوام با لبام بدنه تورو نقاشی کنم." ژانر=فان،اسمات...