بکهیون دره ماشینشو بست و با سوییچ خرسی شکلش قفلش کرد.
قبل از اینکه سمته اپارتمان مارک بره یه نگاهه دیگه ایی به ماشینش انداخت.
اون هنوز به پارک چانیول یه جورایی بدهکار بود و خجالت میکشید بهش زنگ بزنه چون باید یه چیزی توی دستش میبود که جبران کنه ولی بکهیون واقعا پولی نداشت که بابته لطف چانیول بده و به قول جیمین،پارک چانیول پولش از پارو بالا میره و درست کردن ماشینه بکهیون براش مثله خرج کردن پول توجیبیه بی ارزشش بود.هوفی کشید و وارد لابی اپارتمان شد.
وضع مالیه مارک خیلی خوب بود.
در اصل همش به خاطر باباش بود و مارک چندان زحمتی برای این تجملات نکشیده.با اسانسور به پنت هوس مارک رسید و ایفون رو زد.
در باز شد و یه پسری که تقریبا هم قد بکهیون بود درو باز کرد.
پسر لبخنده درخشانی زد و کنار رفت.:"بیا تو."
بکهیون تعظیمه کوتاهی به نشونه ی احترام گذاشت و جلو تر از پسر داخل رفت.
همین که روی مبل نشست مارک از توی دستشویی دراومد.:"هیونی...خوش اومدی."
بکهیون جلو رفت تا طبقه معمول یه بوسه روی لبای مارک بزاره اما ایندفعه مارک عقب کشید و بهش لبخند زد که باعث شد بکهیون با کنجکاوی نگاهش کنه.
:"اممم...فک کردم..قراره امشب باهم باشیم و خب...اخه دوستت رو دعوت کردی."
و بعد با انگشتش اشاره ی کوتاهی به پسری که یه ماگ توی دستش بود و بهشون خیره بود کرد.
مارک کناره پسر رفت و گفت:"بکهیون..این هه چان عه..و هه چان،درباره ی بکهیون قبلا باهات صحبت کرده بودم."
هه چان با پوزخند سری تکون دادو گفت:"البته عزیزم،بهم گفته بودی."
بکهیون چشماش یکم درشت شدو اروم زمزمه کرد:"عزیزم؟"
مارک لبخنده پر استرسی زدو کمره بکهیون رو گرفت و سمته مبل هل داد.
بعدش خودش هم روبروش نشست.
دستاشو توی هم حلقه کردو سرشو پایین انداخت.:"امم بکهیون باید یه چیزایی رو بهت بگم."
:"مارک..منتظرم که بهم بگی."
بکهیون با ابرو های بالا رفته سریع گفت که باعث شد مارک بیشتر استرس بگیره و مردمکای چشماش بینه هه چان و بکهیون بچرخه.
:"راستش..فککنم متوجه شدی که چند روزه زیاد همو نمیبینیم."
:"اره..بهم گفته بودی که سرت واسه نمایشگاه اتوموبیل شلوغه."
:"بهت دروغ گفتم."
بکهیون اخمی کردو گفت:"من..منظورت چیه؟"
مارک به هه چان اشاره کردو ادامه داد:"نزدیکه یک سال پیش با هه چان قرار میزاشتم..اما هه چان به اصرار خانوادش مجبور شد که به امریکا بره..اما هفته ی پیش برگشت..و خب..ببین بکهیون من اصلن انتظار نداشتم که برگ-"
YOU ARE READING
𝔹𝔸𝔻 𝔾𝕌𝕐
Fanfictionجئون جونگکوک استایلیسته آیدل معروف و خوشتیپی به اسم کیم تهیونگه...چی میشه که کم کم بین این دوتا به اصطلاح فقط*همکار*یسری اتفاقات بیوفته؟ :"همیشه تو به سلیقه ی خودت بدنمو نقاشی میکنی." :"این دفعه من میخوام با لبام بدنه تورو نقاشی کنم." ژانر=فان،اسمات...