پارت پانزدهم
چانیول در حالی که دست بکهیون رو که روی دنده ماشین بود، نوازش میکرد، لبخند زد. عاشق این لحظه های دو نفره ای بود که...
-میشه دستت رو برداری؟ قلقلکم میشه.
همیشه بکهیون با ضد حال زدن گند میزد بهشون! پوفی کشید و دستش رو از روی دنده ماشین برداشت و توی دست دیگه اش قفل کرد و روی زانوش گذاشت.
بکهیون در حالی که چشمهاش رو ریز کرده بود و سعی میکرد توی تاریکی شب جلوش رو ببینه زمزمه کرد:
-باید برم چراغهای ماشین رو درست کنم. دیگه نمیشه از زیر جریمه در رفت که.
چانیول خیلی خودش رو کنترل کرد که نگه از زیر منم نمیتونی در بری. اگه این حرف رو میزد دو تا احتمال برای واکنش بکهیون وجود داشت که هیچ کدوم به جاهای قشنگی ختم نمیشدن. یا محکم با پشت دست توی دهنش میخوابوند یا جوری روی ترمز میزد که ماشین چپه بشه و حداقل یکیشون یه بلایی سرش بیاد. چانیول عادت کرده بود که موقع ارتباط برقرار کردن با بکهیون تمام واکنش های ممکن رو پیش بینی کنه، چون تجربه های بدی رو از سر گذرونده بود.
-هی... میخوای من رانندگی کنم؟
بک نگاه چپ چپی بهش انداخت و اخم کرد:
-لازمه یادآوری کنم که چند وقت پیش پات رو شکوندی؟
-هی خب الان چهار ماه گذشته!
-دکتر گفت تا یه مدت رانندگی نکنی!
-به نظرت منظورش از یه مدت یه ماه نبوده؟
-یه مدت از نظر من یک ساله!
-آخه تو گواهینامه ات باطل شده عزیزم!
-چانیول وقتی انقدر برای اون لنگ درازت ارزش قائلم نمیتونی یکم قدردان باشی؟
-آخه...
-بسه!
چان پوفی کرد و به صندلیش تکیه داد. خیلی وقت بود توی پاش دردی احساس نمیکرد و مطمئن بود که میتونه به راحتی رانندگی کنه. تازه، پای چپش شکسته بود، نه راست!
بکهیون فکر کرد چطوریه که چانیول فقط از اون اینقدر حرف میکشه و پیش بقیه اونقدر مظلومه؟ حتی لوهان پرسیده بود که چطوری یه آدم به پرحرفی بکهیون با یکی به مظلومی چانیول ارتباط برقرار کرده! هیچکس از روی رفتار چان متوجه ذات منحرف و کثیفش نمیشد!
-میگم چانی... میدونی لوهان اون روز توی فروشگاه ازم چی پرسید؟
-چی پرسید؟
بکهیون لبخند شیطنت آمیزی زد و صداش رو پایین آورد:
-پرسید تو و چانیول که رابطه عاشقانه دارین با هم چه کارایی میکنید؟
چانیول چشماش گرد شد. با شناختی که از بکهیون داشت احتمالا تک تک لحظه های زندگیشون رو با جزئیات برای لوهان تعریف کرده بود!
YOU ARE READING
꧁𝑊𝑒𝑡 𝑃𝑎𝑣𝑒𝑚𝑒𝑛𝑡𝑠☔︎ [𝐶𝑂𝑀𝑃𝐿𝐸𝑇𝐸𝐷✔︎]꧂
Fanfiction[COMPLETED] ✨لوهان، پسریه که به بیماری مرگبار هموفیلی مبتلائه و آیندهٔ نامشخصی که داره، نمیذاره وارد هیچ رابطهای بشه. کیم جونگین، کسیه که توی گذشتهٔ تاریکش گیر کرده و نمیتونه عشق سابقش رو از یاد ببره. چی میشه اگر این دو با هم رو به رو بشن و عاشق هم...