پارت هجدهم
فقط بدن هایی بودن که با آهنگ تکون میخوردن و توی هم میلولیدن. با زحمت خودش رو از بین مردم رد کرد و روی اولین صندلی ای که دید ولو شد. نفسی کشید و رو به بارتندر گفت:
-یه تکیلا بده.
بارتندر سر تکون داد و رفت تا سفارش مشتریش رو بیاره. کش و قوسی به بدنش داد و به اطراف نگاه کرد. نور رقصون و رنگارنگ چشمشو میزد. نمیدونست چرا به یه محل ساکت تر برای خلوت کردن با خودش نرفته. از دور جه هی رو دید که داره به سمتش میاد و براش دست تکون میده. با لبخند در جوابش دست تکون داد و منتظر موند تا دوست قدیمیش بیاد پیشش. جه هی خودش رو روی صندلی کناری سهون انداخت و به بارتندر چشمکی زد، به معنی همون همیشگی. بارتندر بعد از اینکه سفارش مشتری قبلیش رو با لیوان جلوش گذاشت، چشمک جه هی رو به معنای گرفتن حرفش پاسخ داد و دوباره رفت سراغ کارش.
جه هی در حالی که بطری نوشیدنی سهون رو باز میکرد، گفت:
-هی اوه سهون! بالاخره یه سری به من زدی! چه خبر از دکتر وو؟ چه خبر از جونگین؟
سهون لبخند بی روحی زد. پاسخ داد:
-برای بار چندم باید بگم یک ساله با جونگین به هم زدم؟
جه هی لبخند معناداری زد و گفت:
-اوه واقعا؟ هر دفعه یادم میره!
سهون خوب میدونست جه هی نسبت به رابطه ی اون دو چقدر احساس مسئولیت میکنه. چون خودش رو مقصر به هم زدنشون میدونست و معتقد بود باید قبل از اینکه دیر بشه دوباره برگردن پیش هم، همچنین به خوبی از علاقه ی زیاد سهون نسبت به جونگین خبر داشت. جه هی موهای عسلی رنگش رو پشت گوشش داد و لبخندی زد که چال عمیق روی گونه اش رو آشکار کرد. به خوبی اون روز کذایی رو به یاد میاورد، روزی که خودش هم به اندازه سهون و جونگین عذاب کشیده بود.
فلش بک
-هی! این چیه؟ داری ازم خواستگاری میکنی؟ تو مگه...
سهون پوفی کرد و متاسف سری تکون داد. بعد با اخم گفت:
-احمق! برای جونگین خریدم! مردونه اس! به نظرت دوستش داره؟
جه هی چند لحظه به حلقه و حکاکی ساده روش نگاه کرد، چند لحظه به سهون نگاه کرد و بعد دستش رو روی قلبش گذاشت و لبخندی زد که چال عمیق گونهش رو نمایان کرد. آروم گفت:
-بخدا الآنه که گریه ام بگیره سهون! من خیلی شما دو تا رو با همدیگه دوست دارم! بخدا اگه یه روز بفهمم جونگین رو اذیت کردی یا با هم دعوا کردین هیچکدومتون رو نمیبخشم!
سهون لبخندی به حرف های قشنگ جه هی زد. هفته ی بعد تولدش بود، تولد جونگینش. میخواست با بهترین چیزی که میتونست تولد عشقش رو تبریک بگه، گرچه همین هم به نظرش برای جونگین کم بود، اون لایق بهترین ها بود.

CZYTASZ
꧁𝑊𝑒𝑡 𝑃𝑎𝑣𝑒𝑚𝑒𝑛𝑡𝑠☔︎ [𝐶𝑂𝑀𝑃𝐿𝐸𝑇𝐸𝐷✔︎]꧂
Fanfiction[COMPLETED] ✨لوهان، پسریه که به بیماری مرگبار هموفیلی مبتلائه و آیندهٔ نامشخصی که داره، نمیذاره وارد هیچ رابطهای بشه. کیم جونگین، کسیه که توی گذشتهٔ تاریکش گیر کرده و نمیتونه عشق سابقش رو از یاد ببره. چی میشه اگر این دو با هم رو به رو بشن و عاشق هم...