Vier

85 34 13
                                    

در رستوران رو براش باز کردم _ بفرمایید آقا

با لبخند وارد رستوران شد، دیزاین اونجا چوبی بود با کوسن‌ها و پرده‌های لیمویی.

گارسون مِنو رو آورد‌، منو سه قسمت ژاپنی‌، چینی و کره‌ای داشت.
_من انتخاب غذا رو به عهده تو می‌ذارم‌‌.

نگاهی بهش انداخت و گفت_ بیبیمباپ، گیمباپ، کیمچی و رامن

گارسون بعد ثبت سفارش تو تبلتش از پیشمون رفت.

گوشیشو از جیبش در آورد و قفلش رو باز کرد اما انگار چیزی یادش افتاده باشه اونو روی میز گذاشت و گفت:
_میتونم عکسمون رو برای دوستام بفرستم؟

"برای چی می‌خواد منو به دوستاش نشون بده؟" این واکنش مغزم به سوالش بود.
لبخند زدم تا جدال تو سرمو ازش پنهون کنم_ مشکلی نیست

اونم لبخند زد و برام توضیح داد_ راستش اونا نگرانم بودن می‌خوام بهشون نشون بدم که حالم خوبه حتا دوست هم پیدا کردم

_پس بهشون بگو که اصلا نگران نباشن چون انار قول میده بهت خوش بگذره

گوشیش رو سمتم گرفت_ بیا خودت بگو

نگاهی به مکالمه‌هاشون که به زبان کره‌ای بود و من هیچی ازشون متوجه نشدم، انداختم بعد پرسیدم_ ویس بگیرم؟

سر تکون داد و من تو گروه چهار نفرشون حرفمو تکرار کردم بعد گوشی رو بهش پس دادم.
بخاطر حضور من گوشی رو گذاشت کنار اما مشخص بود منتظر واکنش دوستاشه حالا بخاطر ادبش بود که نمی‌خواست پیش من گوشی دستش باشه یا شایدم نمی‌خواست واکنش دوستاشو جلو من ببینه.
برای راحتیش از جام بلند شدم و گفتم_ من میرم دستامو بشورم.

نمیدونم کدوم حدسم درست بود چون با دور شدنم دوباره گوشیشو از روی میز برداشت.

یخورده وقت تلف کردم و بعد شستن دستام از اونجا خارج شدم.

تو همین چند دقیقه‌ای که نبودم اون کاملا عوض شده بود، دیگه چشماش بی‌حس نبود انگار خبر خوبی شنیده بود چون شادی تو چشماش کاملا مشهود بود.
_دوستام ازت تشکر کردن.

خجالت کشیدم، نمی‌دونستم چی بگم و ناخودآگاه بهش چشمک زدم.
گارسون با غذاها اومد و نجاتم داد.







این پارت برای همونی که ووت میده و اولین کسی که داستانو به ریدینگ لیستش اضافه کرده.💚

AnarWhere stories live. Discover now