Vierzehn

58 27 13
                                    

صبح زودتر از همیشه از خواب بیدار شدم که برای مهمونم که برخلاف اصرار‌های من به‌جای تختم روی کاناپه خوابید، صبحونه آماده کنم.
وقتی دیدم هنوز خوابه سمت دستشویی رفتم و با ذوق به خودم گفتم _ ایول قیافه‌اش که تازه از خواب بیدار شده رو از دست ندادم.

وقتی از دستشویی بیرون اومدم متوجه شدم اون از روی کاناپه به زمین افتاده و هم‌چنان خوابه بی صدا خندیدم و سمتش رفتم تا بیدارش کنم
_ته‌هیون؟
واکنشی نشون نداد، شونه اش رو کمی تکون دادم_ هیون؟

بالاخره هومی در جواب گفت و من به‌جای نادیده گرفتن وسوسه لمس موهاش، دست‌هامو توشون کردم و مشغول نوازشش شدم اونا واقعا مثل ظاهرشون نرم بودن.

بالاخره چشم‌هاش رو باز کرد، بهش لبخند زدم و گفتم_ صبح بخیر

گیج سرجاش نشست و به اطراف نگاه کرد با خنده از جام بلند شدم و همین‌طوری که سمت آشپزخونه می‌رفتم گفتم_ از روی کاناپه افتادی

با همون حالتش برام سر تکون داد و با چشم بسته دنبال پتو گشت، نون تست‌ها رو توی توستر گذاشتم بعد از برداشتن مربا و تخم مرغ از یخچال دوباره به ته‌هیون نگاه کردم تا ببینم در چه حاله.
اون تو حالت نشسته در حالی که پتو رو دور خودش کشیده باز خوابش برده بود، صداش که کردم تو همون حالت فقط سرش رو بالا آورد و بله‌ای گفت، نتونستم جلوی خودمو بگیرم و با صدای بلند خندیدم، اونم احتمالا بدون اینکه دلیلش رو بدونه تو همون حالت آروم خندید.

دیدن خنده‌اش باعث شد تخم مرغ‌ها و مربا رو کنار سینک بذارم و برای بغل کردن اون خرس خوابالو از آشپزخونه خارج بشم.

محکم تو بغلم فشارش دادم و تو دلم قربون صدقه ریختش می‌رفتم، با صدای توستر بالاخره ولش کردم و اون که دیگه خوابش پریده بود، گفت_ میرم صورتمو بشورم.

تا بستن در دستشویی با نگاهم دنبالش کردم و بعد از جام بلند شدم تا صبحونه رو آماده کنم.
داشتم تخم مرغا رو سرخ می‌کردم که از دستشویی بیرون اومد و در مظلوم‌ترین حالت ممکن چیزی پرسید که باعث شد از خنده کف آشپزخونه پهن بشم؛
_ خیلی خوابالو به‌نظر اومدم؟

بعد جمع و جور کردن وسایل آشپزخونه، پیشش که داشت یک دستی شونه و گردنشو ماساژ می‌داد رفتم، دستمو روی شونه‌اش گذاشتم و مجبورش کردم نود درجه روی کاناپه بچرخه تا بتونم راحت‌تر شونه‌هاشو ماساژ بدم و در جواب مخالفت‌هاش غر زدم که چرا روی تخت نخوابید.

بدنش به‌جای ریلکس شدن زیر دستم منقبض میشد_ چرا هی عضله‌هات سفت‌تر می‌شه؟

آروم گفت_ احساس می‌کنم به‌جای ماساژ داری نازم می‌کنی

من بعدا فهمیدم که این فقط یک بهونه بود اما اون لحظه مشت آرومی روی شونه‌اش زدم و معترض گفتم_ هی من که ماساژور نیستم فقط دارم به دوستم که تو باشی لطف می‌کنم

سمتم برگشت بهم لبخند زد_ می‌دونم

به کاناپه تکیه داد پاهاش رو به جلو دراز کرد منم مثل خودش روی کاناپه ریلکس نشستم و گفتم _ الان باید بریم برلین گردی یا چی؟

_این بار برای دیدن دوستم اومدم هرجور که اون دوست داشته باشه

به‌جای گفتن دوستت نزدیک تایم پریودیشه می‌خواد پتو بپیچه دورش و دمنوش همراه نبات بخوره، گفتم_ میشه خونه فیلم نگاه کنیم؟

سرشو برای موافقت تکون داد و من رفتم تا لپ‌تاپمو بیارم.





دچار یک رخوت تنی شدم که نگو🤦🏻‍♀️
کلی درس دارم تازه فردا امتحان آیین نامه هم دارم و این بین دلم میخواد نقاشی بکشم!
الانم باید برم سر کلاس آنلاینِ فلسفه فیزیک بشینم :/
چیزی نیست فقط خواستم یجا غر بزنم خالی بشم ^-^

AnarTempat di mana cerita hidup. Terokai sekarang