جین
_ آاااای آااااخ جین آیی آرومتر!
نیشگولی از کمرش گرفتم و دوباره به فشار دادن کمرش ادامه دادم.
+ انقد کولی بازی درنیار، یه قلنچه دیگه
محکم تر فشار دادم و بعد از چند ثانیه با شنیدن صدای شکستن قلنچش فشار دستمو قطع کردم.
+ تموم شد
همونطورکه روی کمرش نشسته بودم آروم مشغول ماساژ دادن کمرش شدم.
+ انقدر بد میشینی همیشه کمر درد داری
سرشو کج کرد و نیم نگاهی بهم انداخت.
_ این بار کارم واقعا زیاد بود، بخاطر تعطیلات سال نو کلی کار بهم دادن تو خونه انجام بدم
خم شدم و پشت گردنشو بوسیدم.
+ خسته نباشی عشق من
خندید و دستشو روی دستم گذاشت.
_ ازت ممنونم که مال من شدی
بوسه ی دیگه ای روی دستش گذاشتم.
+ منم ازت ممنونم که مال من شدی
به پهلو چرخید و مجبور شدم از روی کمرش پایین بیام. رو به روم نشست و مچ پاهامو گرفت و روی رونش گذاشت.
_ بزار منم پاهاتو ماساژ بدم، سه هفته اس داری میری و میای
دستشو گرفتم تا متوقفش کنم.
+ نمیخواد عزیزم من که با ماشین میرم و میام
به ماساژ دادن ادامه داد و گفت:
_ بله ماشین خوشگلتو دیدم اما هنوزم بخاطر کارای اداری باید تو اداره ها بری و بیای پس بزار کارمو کنم
باشه ای گفتم و خودمو روی تخت رها کردم.
چشم هامو بستم و همونطور که از ماساژ پاهام لذت می بردم به برنامه هایی که واسه امشب داشتم فکر کردم.
لبخند پهنی زدم و از ته دلم ذوق کردم.
_ به چی فکر میکنی انقدر ذوق کردی؟
+ به دیکت!
چشم هامو وا کردم و به چهره ی شوکه اش چشمکی زدم.
_ میدونی این بی شرمیت خیلی هاته...
چشم هامو بستم.
+ میدونم!
ماساژ پاهام رو قطع کرد و بی خبر پهلوهامو گرفت. از جا پریدم و با ابرو های بالا رفته بهش زل زدم.
_ میدونی و از قصد دیوونم میکنی؟ میخوای کاری کنی بهت سخت بگیرم ها؟
چشم هامو چرخوندم و به سقف زل زدم، با همین یه جمله منو یاد شب گذشته انداخت و زخم دلمو باز کرد.
YOU ARE READING
Just friendship | Completed
Fanfictionاینجور نبود که از قبل نقشه کشیده باشم. فقط اتفاق افتاد وحالا من نمیدونم چجوری باید این وضعیت رو کنترل کنم. خب شاید من آدم خوش گذرونی باشم اما... اما این باعث نمیشه بخوام با اون اینکارو کنم... کسی که تقریبا منو بزرگ کرده. باید جبرانش کنم هرجور شده،...