23

3.2K 339 66
                                    

جین

_ آاااای آااااخ جین آیی آرومتر!

نیشگولی از کمرش گرفتم و دوباره به فشار دادن کمرش ادامه دادم.

+ انقد کولی بازی درنیار، یه قلنچه دیگه

محکم تر فشار دادم و بعد از چند ثانیه با شنیدن صدای شکستن قلنچش فشار دستمو قطع کردم.

+ تموم شد

همونطورکه روی کمرش نشسته بودم آروم مشغول ماساژ دادن کمرش شدم.

+ انقدر بد میشینی همیشه کمر درد داری

سرشو کج کرد و نیم نگاهی بهم انداخت.

_ این بار کارم واقعا زیاد بود، بخاطر تعطیلات سال نو کلی کار بهم دادن تو خونه انجام بدم

خم شدم و پشت گردنشو بوسیدم.

+ خسته نباشی عشق من

خندید و دستشو روی دستم گذاشت.

_ ازت ممنونم که مال من شدی

بوسه ی دیگه ای روی دستش گذاشتم.

+ منم ازت ممنونم که مال من شدی

به پهلو چرخید و مجبور شدم از روی کمرش پایین بیام. رو به روم نشست و مچ پاهامو گرفت و روی رونش گذاشت.

_ بزار منم پاهاتو ماساژ بدم، سه هفته اس داری میری و میای

دستشو گرفتم تا متوقفش کنم.

+ نمیخواد عزیزم من که با ماشین میرم و میام

به ماساژ دادن ادامه داد و گفت:

_ بله ماشین خوشگلتو دیدم اما هنوزم بخاطر کارای اداری باید تو اداره ها بری و بیای پس بزار کارمو کنم

باشه ای گفتم و خودمو روی تخت رها کردم.

چشم هامو بستم و همونطور که از ماساژ پاهام لذت می بردم به برنامه هایی که واسه امشب داشتم فکر کردم.

لبخند پهنی زدم و از ته دلم ذوق کردم.

_ به چی فکر میکنی انقدر ذوق کردی؟

+ به دیکت!

چشم هامو وا کردم و به چهره ی شوکه اش چشمکی زدم.

_ میدونی این بی شرمیت خیلی هاته...

چشم هامو بستم.

+ میدونم!

ماساژ پاهام رو قطع کرد و بی خبر پهلوهامو گرفت. از جا پریدم و با ابرو های بالا رفته بهش زل زدم.

_ میدونی و از قصد دیوونم میکنی؟ میخوای کاری کنی بهت سخت بگیرم ها؟

چشم هامو چرخوندم و به سقف زل زدم، با همین یه جمله منو یاد شب گذشته انداخت و زخم دلمو باز کرد.

Just friendship | CompletedWhere stories live. Discover now