♩5♩

915 164 37
                                    

+چه حسی داری؟

دستاشو از هم باز کرد و نفس عمیقی کشید

-یه چیزی بهتر از عالی..

نسیم ملایمی لای موهاش وزید و به شکل موج های دریا حرکتشون داد

از ذوق و شوقش لبخندی رو لبام نشست

چند قدم به عقب برداشتم و رو شن های نرم ساحل جایی رو واسه نشستن انتخاب کردم

دستامو تکیه گاهم رو ساحل قرار دادم و سرخوشانه به پسری که پشتش بهم بود خیره شدم

هر چند ثانیه یک بار به حرکات عجیب غریب و خنده های شادی که از سر برخورد آب سرد با پاهاش شکل میگرفت صدای قهقه هام اون فضای نسبتا سوت و کور ساحل رو مثل ما بقیه جاها پر از هیاهو میکرد

محوطه ای که تو مدت این دو سال صدایی ازش شنیده نمیشد

خودم بودم و جای خالی اون...

این چیزیه که اطرافیانم میگن
چیزیه که میبینن ....

اما شما دقت نمیکنید
شما درست نمیبینید

صبر کن!
قبل از اینکه دوباره بخوای بگی من دارم خل میشم یه نگاه به صحنه روبه روت بنداز!
به اون پسر مو مشکی زیبا که با پاهای برهنه داره رو شن های ساحل قدم میزنه و جا پای خودشو حک میکنه نگاه کن
ببین ..یه این دفعه رو خوب ببین...
حالا باورت شد؟

-اوه نامجونا مثل اینکه قراره بارون بیاد...

همراه لبخند چال نمایی به جینی که با لبای آویزون سرشو برگردونه بود نگاه کردم

+جدا؟ از کجا میدونی؟

آسمونو ببین...

نگاهمو بالا کشیدم که به محض برخورد با نور خورشید مجبور به بستنشون شدم

با تعجب به جین نگاهی انداختم

+هوا که آفتابیه!!

لبخندی زد و چند قدم رو به جلو برداشت

-ولی همینجوری نمیمونه...

حرفی برای گفتن به ذهنم نرسید
تعجبم با دیدن لبخند مطمئنش بیشتر شد...

یادمه بین پسرا راجب اینجور اطلاعات یا در کل هرچی که به اطلاعات عمومی مربوط میشه من همیشه بهترین بودم

با حس خیس شدن سرم چشمام گرد شد
دستی رو موهام کشیدم تا ببینم قضیه چیه

-دیدی گفتم!

بهت زده به اسمون تیره و گرفته ای که تا همین چند لحظه پیش توسط خورشید به نورانی ترین حالت ممکن میدرخشید نگاه کردم

ناباورانه از جام بلند شدم و به سمت پسری که نیشش تا بنا گوش باز بود به راه افتادم

+از کجا فهمیده بودی؟؟؟

♪...𝐍𝐨 𝐌𝐨𝐫𝐞 𝐁𝐓𝐒...♪Where stories live. Discover now