♬8♬

779 159 23
                                    

±متاسفم هیونگ ولی ازش خبر ندارم.

از سر نا امیدی آه مانند نفسمو بیرون فرستادم و نگاه شکست خوردم رو مقابل جین به نمایش گذاشتم.

+باشه هوسوک ممنون.

بی هیچ حرف دیگه ای تلفنو قطع کردم که بلافاصله صدای جین به گوشم رسید.

-ازش خبر نداشت؟

به علامت نه سرمو تکون دادم و تلفن رو، روی میز انداختم و خودمو رو مبل ولو کردم.

-خب حالا چیکار کنیم؟

+نمیدونم جین...

همونطور که چشمام رو بسته بودم گفتم.

-خب چرا نریم سراغ تهیونگ و کوک؟

سوالی که پرسید باعث شد از اون حالت در بیام و تمام توجهمو به جین بدم.

+نمیشه! یونگی گزینه بهتریه تا تهیونگ.

ابرویی بالا انداخت و با لحن پرسشی که تا حدودی تمسخر آمیز بود دهن باز کرد.

-یعنی میخوای بگی واکنش تهیونگ به این مسئله بدتر از یونگیه؟

+اره...اگه پای کوک وسط باشه خیلی بدتره!

-منظورت چیه؟

+مهم نیست...فقط اینو بدون تهیونگ و کوک رو به همین سادگی نمیشه دید..

چشمای گرد شده و اخم ظریف رو پیشونیش نشون میداد کلی سوال تو ذهنش جمع شده
تلخندی به چهره سردرگمش زدم و از رو صندلی بلند شدم.

-چطوری یونگی رو پیدا کنیم؟

درحالی که تا کمر تو یخچال خم شده بودم و دنبال چیزی واسه خوردن میگشتم جواب دادم.

+نمیدونم ولی مطمئنم یه راهی هست .
بلاخره آب نشده بره زیر زمین که!

متتظر بودم باز یه سوالی بپرسه که با نشنیدن صداش لبخند کوچیکی زدم و در یخچال رو بستم.

+هیچی نیست...

بی حوصله گفتم و پامو از آشپزخونه گذاشتم بیرون.

-چیز میز که زیاده فقط یکی باید میکسشون کنه که خودم این کارو میکنم!

همراه با لبخند نرمی گفت و از کنارم گذشت.

تشکری زیر لب کردم و با برداشتن چند قدم خودمو به مبل رسوندم و مجدد خودمو روش انداختم.

نمیتونستم یه راه حل پیدا بکنم و این داشت کفریم میکرد.
از یه طرفم میدونستم یونگی گزینه درستیه چون حداقلش از بین بَد و بدتر قاعدتا باید بَدَرو انتخاب کرد!

اما چه جوری؟ تو کدوم جهنم دره ای باید دنبال یونگی بگردم!؟

-فهمیدممم!!!!

با فریاد جین تو جام پریدم و سریع از رو مبل بلند شدم و سمت آشپز خونه چرخیدم که بلافاصله چشمم به جین که با قدمای تند خودشو بهم رسوند افتاد.

♪...𝐍𝐨 𝐌𝐨𝐫𝐞 𝐁𝐓𝐒...♪Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang