هوا سرد بود , این و میشد از کاپشنی که زیپشو تا ته بسته و کلاهی که زیر کلاه کاپشنش پوشیده بود فهمید اما ... اون بیشتر سعی میکرد خودشو قایم کنه
روابط اجتماعی برای بعضی ها یه امتیاز محسوب میشه اما برای اون فقط به هم ریختن آرامش بود
:هی لویی
دماغشو بالا کشید و بدون اینکه به خودش زحمت بده سمت اون صدا بچرخه فقط ایستاد
دختر با کمی هیجان و خجالت برگه ای از داخل جیبش دراورد
:بعدا میبینمت ?
لویی برگه رو گرفت و بعد نگاهی به صورت اون دختر انداخت
برگه رو دوباره نگاه کرد و بدون اینکه بازش کنه اونو تو جیبش برد و از اونجا دور شد
جالب اینه اون دختر با خوشحالی برگشت پیش دوستاش و لویی دیگه صداشونو نمیشنید که قراره چی بگنداخل راهروی مدرسه سمت لاکر ها رفت , وقتی به شماره ی 28رسید درشو باز کرد و کوله ی وسایل ورزشیشو سر جاش گذاشت
خواست در لاکر و ببنده که از پشت یکی هلش داد و بعد که خواست برگرده و اونو ببینه شلوغی راهرو طوری بود که انگار یکی غیر عمد بهش خورده
:هییی پسرر
لویی با دیدن راجر گوشه ی لبشو بالا برد که به لبخند دوستش جوابی داده باشه
و همین کارش باعث شد راجر همونطور که لویی رو بغل کرده بود مشت محکمی به بازوش بزنه:هی چته امروز? تو سالن حالتو گرفتن ? برم گرد و خاک کنم ?
لویی چشماشو چرخوند و دست راجر و از روی شونه اش برداشت
:فکر کردم یکی منو هل داد پس
:کی بود!? مگه تورو نمیشناسن ...
لویی باز نگاهی به جمعیت کرد و شونه هاشو بالا انداخت
:انگار خیالاتی شدم , زین کجاست ?
:دیشب جیمز از داخل اتاقش یه بسته ماریجوانا پیدا کرد خودت میدونی بعدش چه بساطی شد ... نکنه برای همین انقدر پکری? که دوست جون جونیت نیومده !
لویی چیزی نگفت و بدون توجه به در باز لاکر سمت کلاس رفتن و راجر دستاشو تو جیب های لویی برد و قبل اینکه لویی بتونه اونو پس بزنه کاغذ های توی جیب هاش تو دست راجر بودن
:واو پسرررر , یکیشون مال من ... باشه? فقط یکی ...
برعکس زین که مودش کاملا شبیه لویی بود اما برادر کوچیکترش اصلا به اونا شباهتی نداشت , همیشه سرخوش و دیوونه بود شاید ... حسادت برانگیز
لویی شونه هاشو بالا انداخت و بدون توجه به حرف های راجر وارد کلاس زیست شناسی شدراجر دوید و کنار لویی که روی صندلی همیشگیش ته کلاس اون گوشه کنار پنجره بود نشسته بود , ایستاد
کاغذ هارو تو جیب لویی چپوند و چندتارو تو هوا تکون داد
![](https://img.wattpad.com/cover/233842043-288-k759681.jpg)
YOU ARE READING
The Man
Fanfiction❌COMPLET❌ #ژانر : معمایی_رومنس #larry اون مرد تو خونه ی رو به رویی ما زندگی میکنه