بعد از چند ساعت که بیدار شد هوا
تاریک بود اون روی تخت اتاق مهمون بود دستی به سرش کشیداومد سمت سالن اصلی که صحبته پسرا رو شنید
×وای بچه ها توییتر رو نگاه کنید"من امروز لیام رو دیدم اون تو داروخونه بود و داشت
قرص ارامبخش میخرید اون بهم امضا داد ولی من نگرانشم" یه دختر توییت زده=اگه جایه لیام بودم بجای امضا یه مشت میزدم تو دهنش تا یاد بگیره خبرچین نباشه
- ااا لویی لطفا یکاری نکن از خواب بیدار بشه نایل به جا خوندن اینا یه چیزی سفارش بده مردیم
من واقعا نگرانه لیامم دیدینش اون داغون بود و خب حاله زینم بهتر از اون نیست من
بهش زنگ زدم اما طبق معمول گوشیشو جواب ندادلیام خودشو تو اینه نگاه کرد هری راست میگفت اون واقعا داغون شده بود زیر چشماش کبود و صورتش رنگ پریده شده بود اون تو مرحله بدی بود اون دیگه ناراحت یا عصبانی نبود اون ناامید بود چیزی که میتونه تورو بکشه
_اره من داغونم تو دلم اشوبه مغزم داره میترکه نمیدونم دیگه باید چیکار کنم
- ام... لیام من متاسفم من منظورم این نبود...راستش فکر کردم خوابی
_نه هری حق با توعه من داغونم نمیدونم باید چیکار کنم
=میدونی پسر من خودارضایی رو بهت پیشنهاد میکنم کمکت میکنه اروم شی
× بیخیال لو اون یه داف تو خونش داره که هر روز به فاکش میده خودارضایی چرا دیگه
-شما دوتا میتونید دو دقیقه خفه بشید واقعا که خجالت بکشید لویی پیشنهادات رو به عمت بده
نایل این غذایه لعنتی چیشد؟؟؟×سف ارش دادم بابا داره میاد چرا اینقدر عصبی لویی این توصیه هاتو بنظرم بهتره به هری بکنی اونه که از صبح داره پاچمونو میگیره
=اره چند روزه که سره فیلم برداری بوده و خب میدونی ما نتونستیم انجامش بدیم واقعا دیگه نیازه
لیام دستشو کوبوند به پیشونیش اون چطور فکر کرد میتونه با این سه تا ابله که بهترین
دوستاشن به جایی برسهبهتره بره و یکم دیگه بخوابه
- حالا لیام میخوای چیکار کنی؟
_دیگه هیچی من دیگه کاری نمیتونم بکنم اون نمیخواد و من نمیتونم مجبورش کنم
×خب بابا بهش حق بدید اونم به اندازه لیام تو فشاربود اما کی پیشش بوده هیچکی معلومه که به مواد و مشروب پناه میبره حتی کسی نیست باهاش مشورت کنه
نایل راست میگفت شاید لیام تو فشار بوده یا بخاطره مشکلش حالش بد بوده ولی حداقل هری لویی و نایل رو داشته ولی کی پیشه زین بوده هیچ کس
لیام هیچ وقت حاله اون شبه زین رو
یادش نمیره اولین باری که حالش از زین بهم خورد(فلش بک)
لیام عصبی پاهاشو به زمین میکوبید و به در چشم دوخته بود و منتظره زین بود
یکبار دیگه به عکسی که پاپارازی ها از زین و یه دختر تو کلاب گرفته بودن نگاه کرد
"زین مالیک مدله معروف در کلاب به همراه یک دخترکه بنظر میاد خیلی بهم نزدیکن ایا
زین مالیک با این دختر تو رابطست؟ اخرین همکاری وی با برنده دولچه اند گابا بوده ایا
طرفداره او هستید؟ نظرتون راجع به این عکس چیست؟"لیام گوشیشو پرت کرد رو مبل وقتی صدای در اومد و زین تلو تلو خوران اومد تو
_همین الان بیا اینجا و بگو تا الان کجا بود؟
ساعت سه نصفه شب رو نشون میداد و لیام به شدت عصبی بود
+سلام عزیزم شب تو هم بخیر تو هم خسته نباشی منم خوبم
زین کامی از سیگاره رو لبش گرفتو رفت تو اشپزخونه تا چیزی برا خوردن پیدا کنه
_زین منو عصبی نکن بگو کجا بود؟این دختره کیه؟ چرا گوشیتو جواب نمیدادی؟
+وای ...چقدر سوال میکنی نصفه شبی عصبی شو و بزن همه چیزو بشکون یا وحشیانه یه دخترو به فاک بده بیخیال تو که این کارو خوب بلدی
_محضه رضای خدا زین اینو به اون ربط نده ما اون موضوع رو حل کردیم
زین یکم چیپس برداشت وشروع کرد به خوردن
+تو حلش کردی
لیام که دیگه نمیتونست تحمل کنه مشته محکمی به کانتره اشپزخونه زد
+اره لیام همینه بریزش بیرون خودت میدونی کجا بودم و این دختره فقط یه استریپر بود که داشت یکم سرگرمم میکرد گوشیم شارژ نداشت
لیام سرشو انداخت پایین و با صدای گرفته حرف میزد
_چرا داری این کارو میکنی زین هر شب وضعیت همینه تا خرخره میخوری و با یکی
لاس میزنی و شب داغون میای خونه فکر نکن نمیدونم جدیدا داری ماریجوانا مصرف
میکنی چرا داری با رابطمون این کارو میکنی چرا داری خودتو داغون میکنی؟+میخوای بدونی چرا داغون شدم میخوای بدونی کی باعثه این کارامه برو تو اینه یه نگاه بنداز لیام پین
(پایانه فلش بک)
لیام با یاداوری اون شب به خودش لعنت فرستاد درست زمانی که زین احتیاج داشت اون پیشش باشه اون زینو ترک کرده بود
+++++++++++++++
ول ول اینم از این یه سری چیزایه دیگه هم مشخص شد
اونورم یه زیام سد اپلود کردم برید بخونید عرررر بزنید
YOU ARE READING
Fuck it' i love you [Z.M]
Fanfiction||complete|| "میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد" همه چی از روز عروسی لیام شروع شد عروسی که فقط جسمن توی اون حضور داشت چون قلبو روحشو یه پسره اسیایی دزدیده بود