اگه دوست دارید میتونید این پارت رو با موزیک بخونید
hurts like hell-fleurie
~~~~~~~~~~با دیدن اون صحنه تنش لرزید
زین روی لبه ساختمان وایساده بود و فقط یه اشاره کافی بود تا اون پرت بشه
+اوه تو از کجا فهمیدی اومدم اینجا خوبه بعضی چیزارو یادت نرفته
_زین خواهش میکنم بیا عقب تر
لیام اینو گفت و یکم رفت نزدیک+جلوتر نیا لیام میدونی که خودمو پرت میکنم......جلوووتر نیاااا
_باشه باشه زین من همینجا میمونم ولی یکم بیا عقب تر خواهش میکنم
زین همونجا موند و حرکت نکرد فقط به پایین نگاه کرد
_چرا داری این کارو میکنی میدونی اگه این کارو کنی پشیمون میشی هیچی ارزششو نداره
لیام داشت اروم حرف میزد و سعی میکرد بغضشو مخفی کنه تا بتونه زینو منصرف کنه
+من گناه کارم من ایکاروسم لیام میخوام تمومش کنم مطمعا باش واسه همه خوبه تو میتونی
بری با زنت خوش باشی دیگه نیاز نیست کسی نگرانم باشه_اگه ایکاروس عاشق خورشید بود چی؟یادته زین هنوزم خورشید تو دوست داری؟
+دوسش داشتم و دارم ولی از دستش دادم اون الان ماله یکی دیگست
لیام دیگه داشت طاقتشو از دست میداد ترس اینکه زین هر لحظه ممکنه پرت شه داشت اونو میکشت
میترسید که دوباره کنترلشو از دست بده
_زین لطفا بیا راجع بهش حرف بزنیم فقط بیا کنار چرا میخوای زندگیمو جهنم کنی تو الان مستو نعشه ای
+خدافظ لیام
برگشت سمت لیام و دستاشو از هم باز کرد درحالی که پشتش به لبه پرتگاه ساختمان
بوداینجا واسش اخره بازی بود
چشماشو بست سعی کرد اروم اروم بره عقب
دیگه اخراش بود اون برای اخرین بار چهره لیامشو دیده بود حالا دیگه چیزی نمیخواست فقط میخواست تموم بشه
زندگی که توش لیام نبود رو نمیخواست
خسته شده بود از اینکه تو موادو مشروب غرق شده بود
دو قدم رفت عقب و میدونست قدم بعدی قدمه اخره
پلک هاشو روی هم فشار داد و قدم بعدی رو برداشت
الان قراره سبک بشه چشماشو باز کرد که ببینه ولی به طرزه عجیبی روی زمین پرت شد چی اون نیوفتاده بود؟
لیامو دید که داشت نفس نفس میزد
+تو چیکار کردی؟
لیام دیگه استرس نداشت بیشتر عصبانیت تو چهرش موج میزد به سمته زین حمله ور شدو از بازوهاش بلندش کرد
_اصلا فهمیدی داشتی چه غلتی میکردی خودتو بکشی ؟ به همین راحتی پس من چی اصلا واست مهم هستم ؟میگی دوسم داری ولی منو از خودت میرونی تو چه مرگته؟
اگه دیگه دوسم نداری دیگه منو نمیخوای فقط فراموش کن فراموش کن چیزی بینه ما بوده ولی این کارو نکن تو با کشتن خودت چیزیو حل نمیکنی میدونی که این اخرش نیست
+فراموش کنم ؟ به همین راحتی...من نمیتونم کسیو فراموش کنم که دلیله لبخندام بود
زین با بغض اینو گفت و حالا لیام بود که سعی میکرد بغضش نترکه
_پس بگو فقط بهم بگو که برگردم بگو که هنوزم منو دوست داری بگو که هنوزم وقتی منو میبینی دوست داری که ماله تو باشم
بگو لعنتی.... میخوای من بگم؟؟؟
اره زین هنوزم دیوونه وار دوست دارم هرجا میرم هستی همیشه تو فکرمی تو قلبمی و این منو دیوونه میکنه
کلی ادم میان سمتم و من فقط تورو میخوام میخوام تورو دوست داشته باشم تورو لمس کنم
لب هایی که متعلق به تو هست رو ببوسم
میخوام وقتی صبح ها از خواب بلند میشم با اون چشمای عسلیت که به خدا قسم خوده خورشیده بهم صبح بخیر بگی
وقتی عصبی میشم و کنترلمو از دست میدم این تو باشی که ارومم کنی و تو بغلت بخوابم
نمیخوام دیگه زیادی مشروب بخوری وقتی میبینم اینجوری مواد میکشی روانی میشم نمیخوام دیگه به بار هایه مختلف بری و با هرزه ها بگردی
میخوام به کت واک تو بهترین فشن شو ها ادامه بدی
میخوام تو مجله ها بدرخشی میخوام مال من باشی فقط و فقط ماله من میخوام کله دنیا بدونن که زین جواد مالیک ماله منه میخوام فراموش کنی چیشده و چیکار کردم میخوام یادت بره نمیتونم خودمو کنترل کنم و همه چیزو خراب میکنم یا چیزارو میشکونم و یا مثله اون دفعه
جور دیگه خالیش میکنم.... میخوام اینارو فراموش کنی و بامن بمونیلیام بازوهای زین رو ول کرد ودستشو کشید پشته گردنش به زین نگاه کرد که محوه لیام
شده و اروم داشت اشک میریختلیام بهش نزدیک تر شد جوری که میتونست نفس های نامنظم اون پسر رو بشنوه اشکاشو با دستش پاک کرد
~~~~~~~~~~~~~
ول ول اول بگم که چون جایه حساسه زودتر میزارم نگران نباشیدمن خیلی اهله حرف نیستم اما یکم حرف بزنیم اولا که من یه بوک جدید زدم به اسمه everything everything که چون یه جورایی همه چی هست و به احتمال زیاد یه اسمات هم اپ میکنم این هفته البته همش اسمات نیست و چیزایه دیگه هم داره به هرحال خوندش خالی از لطف نیست و برایه اونایی که طرفدار سد اندینگ هم هستن وانشات داریم
سوم بچه ها من هیچ فن پیج و منبع تبلیغات تو اینستا و نت ندارم و تنها راهم همین واتپده برای همین اگه کسی فن پیج داره یا به هر طریقی میتونه بوک رو تبلیغ کنه واقعا از دور میبوسمش
خلاصه که دوستتون دارم مراقبت کنید♡
ESTÁS LEYENDO
Fuck it' i love you [Z.M]
Fanfic||complete|| "میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد" همه چی از روز عروسی لیام شروع شد عروسی که فقط جسمن توی اون حضور داشت چون قلبو روحشو یه پسره اسیایی دزدیده بود