یک هفته گذشت لیام هیچ خبری از زین نداشت
بهش تکست داده بود اما اون جوابی نداده
بودتو این چندروز بیرون دیده نشده بود
لیام هم اینقدر درگیره کار بود که وقت نکرده بود بره دمه خونش یا بهش زنگ بزنه
همش به این فکر میکرد شاید زین برای توییته اون شب از لیام ناراحته
این عذابش میداد لیام تو خونه راه میرفت به این فکر میکرد که باید
به زین چی بگه که گوشیش زنگ خورد_الو زین خودتی؟ تو خوبی من نگرانت شده بودم چرا جواب تکست هامو نمیدادی؟
+لی...لیام...من...دارم..می..میرم..لطفا بیا اینجا
صدای زین میلرزید و خیلی اروم و خش دار بود
_باشه زین باشه اروم باش من الان میام اونجا
لیام به سرعت سوار ماشین شد و رفت خونه زین
سعی کرد سریع بره تو تا کسی متوجش
نشهزین رو دید که رو کاناپه خوابیده و داره به خودش میپیچه
_فاک زین تو چت شده چرا اینقدر عرق کردی؟
+همش..بخ..بخاطره اون اعتیاد...دیکی به کوکائینه
_چرا زودتر بهم زنگ نزدی تو داری از درد به خودت میپیچی قرصاتو خوردی؟
زین سرشو تکون داد و اومد حرف بزنه ولی دوباره از درد دستشو گذاشت رو صورتش
_باشه باشه نمیخواد چیزی بگی اروم باش بلند شو بلند شو بریم حموم تو تب داری
لیام زین رو بلند کرد و کاملا متوجه کم شدنه وزنش شد
زین چشماشو بسته بود و میلرزید
بردتش سمته حمام و گذاشتش تو وان و اب رو باز کرد اروم لباس های زین رو دراورد
+بدنم لیام...بدنم درد میکنه
زین ناله کرد_باشه زینی تکیه بده به وان باشه الان بهترش میکنم
لیام لبه وان نشست و اروم زین رو ماساژ داد
_الان بهتره سوییتی؟
+دستام لیام دستام
لیام دستایه زین رو تو دستش گرفت همون دستایی که انگار برای هم ساخته شده بودن اون دستا یخ بود
لیام دستاش رو به لباش نزدیک کرد و روی اونا بوسه زد
اروم ماساژشون داد اروم بدنه زین رو شست و بلندش کرد باکسر و یه تیشرت تنش کرد و
بردتش رو تخت_زین سعی کن بخوابی باشه بدنت بهش نیاز داره چیزی شد بهم بگو من پایینم
+میشه اینجا بمونی؟
YOU ARE READING
Fuck it' i love you [Z.M]
Fanfiction||complete|| "میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد" همه چی از روز عروسی لیام شروع شد عروسی که فقط جسمن توی اون حضور داشت چون قلبو روحشو یه پسره اسیایی دزدیده بود