هری برای زین و لویی چای اورد
=مرسی هانی این چایی عالیه ولی من میبرمش تو اتاق یکم کار دارم که باید انجام بدم شما راحت باشید...خداحافظ زینه دیکهد
+بای فاکر
لویی لبایه هری رو بوسید و رفت تو اتاق درو بست
- زین چرا پسش میزنی وقتی دوستش داری؟پای کسه دیگه این درمیونه؟وای خدایه من نکنه یه دختره حامله کردی الان نمیدونی چجوری جمعش کنی
+هری این چرتو پرتا چیه که داری میگی نه اینطوری نیست اره من دوستش دارم ولی
میدونی هرچی فکر میکنم ما نمیتونیم باهم باشیم من نمیتونم باهاش باشم وقتی یه دنیا فکرمیکنن اون دوست دختر داره این روابطه فیک منو اذیت میکنه- ولی زین این درست نیست اگه واقعا همو دوستدارید باید با این چیزا کنار بیایید
فکر کردی من کم سختی کشیدم کم اذیت شدم فکر میکردی دیدنه اون دخترا کناره لویی برام راحت بود
بخدا قسم که نبود این دردناکه که اونا باهمن همو میبوسن ولی اون بهت میگه که تورو دوست داره
میدونی شک میکنی به همه چی نمیدونی باید چیو باور کنی یا چی دروغه یا
راست تو که حاله منو تو افتر پارتیه فیلم دیدی یادته؟اون جلو من دوست دختره فیکشو بوسید و من مجبور شدم کلی دروغ بگم تا از اونجا بیام بیرون و اون همون شب بهم گفت که من ستاره تو شبشمزین تو فکر فرو ر فته بود اون به عنوانه یه مدل تو فیلمی بود که هری بازیگره نقشه اولش بود
لویی اهنگسازه فیلم و اره هری راست میگه اونا عاشقانه همو میخواستن اما
محدودیت ها باعث شد چندسال کسی چیزی نفهمه-نمیخوام سرتو درد بیارم زین فقط میخوام یه چیزی بهت بگم و برم بخوابم میتو نی خودت فکر کنی یا بری بخوابی
...یا بدستش بیار یا ببین چجوری بدستش میارن...
با این حال هر تصمیمی بگیری من پشتتم ولی فکر کن مریضیه لیام قابله درمانه
تو میتونی اعتیاد تو ترک کنی
روابطه فیک میتونن تموم بشن
اما قلبی که بشکنه میتونه دوباره درمان شه؟
نمیخوام بترسونمت زین ولی وابستگی میتونه خیلی شبیه دوست داشتن باشه یادت نره اون با مایا
زندگی میکنه و وابستگی در کمینشههری اینو گفت و رفت تا خوابه و حالا این زین بود که تو افکاره خودش غرق شده بود
باید چیکار میکرد برای همیشه تمومش میکرد و میزاشت لیام بره با مایا یا اینکه برای
رابطشون میجنگیدو لیامو ماله خودش میکردفقط و فقط خودش
لیام با صدای مایا از خواب بیدارشد
÷لیام بیا باتو کار دارن پرسیدم کیه اما گفت میخواد با خودت صحبت کنه
یکم تو تخت تکون خوردم و گوشیو ازش گرفتم
_لیام پین هستم بفرمایید
+نمیدونستم تو ازدواج های فیک هم باهم زندگی میکنن فکر میکردم فقط تو عموم باهمن ولی مثله اینکه ماله شما جدیه
لیام با شنیدنه صدایه زین پشته تلفن از جا پرید و اب دهنشو قورت داد
_زین...ام..چیزی شده؟
+من میخوام باهات حرف بزنم ساعت دوازده میام اونجا و به نفعته اون بچ اونجا نباشه
اینو گفت و قبله اینکه لیام بخواد حرفی بزنه قطع کرد
لیام اولین کاری که کرد نگاه کردن
ساعت بود_خدایه من ساعت ده باید بجنبم و اولین کار بیرون کردنه مایاست
+++++++++++
زین میخواد لیامو ببینه خدا بخیر کنه~.~پارت بعد طولانی تره این مقدمه پارت بعد بود ووت و کامنت رو بکوبونید که بزارم دیگه زودتر
YOU ARE READING
Fuck it' i love you [Z.M]
Fanfiction||complete|| "میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد" همه چی از روز عروسی لیام شروع شد عروسی که فقط جسمن توی اون حضور داشت چون قلبو روحشو یه پسره اسیایی دزدیده بود