3_میخوای منو بکشی؟

481 106 14
                                    

+هری بس کن من خوبم

- زین چرتو پرت نگو قیافتو ببین شدی چندتا استخون که یه لایه پوست روته چرا به من یا لویی زنگ نزدی ها اصلا معلوم هست کجایی نایل هم که بهت زنگ میزنه جواب نمیدی

+درگیر کار بودم و اینکه برای من مامان بازی درنیار تو داری فیلمه جدید بازی میکنی و
دوست پسره اهنگسازتم که شده داور ایکس فکتور به من چیکار داری دیگه زندگیتو بکن
شماها که کام اوت کر ین مثله بعضیا ترسو نبودین دوست دختر فیک بگیرید

- زین چرا چرت میگی من میگم تا اینجا اومدی برو ببینش اصلا ماها به درک

+هری من فقط اومدم تا دهنه خبرگزاری هارو ببندم نیومدم به داماد تبریک بگم که

- تو یه کثافتی چطور میتونی؟

+همونجوری که اون تونست

_زین؟

هری با دیدن لیام اونجا یکم شوکه شد و اونارو تنها گذاشت و رفت تو سالن پیشه لویی ونایل

- تو لیامو فرستادی تو باغ لویی؟یکی ببینتشون چی؟

=من نفرستادم خودش یهو رفت ما باید براش وقت بخریم

× خانوم ها و اقایان میخوام قبل اینکه عروس و داماد بیان اینجا چند کلمه ای صحبت کنم
خب همه میدونین که لیام جزو دوست هایه صمیمه منه و میخوام یه سخنرانی کوتاه...

=نایل کی رفت اون بالا؟

-اون لعنتی کارشو بلده
..................
_چقدر لاغر شدی؟

+ اره برای فشن شو اخره ماهه

زین میدونست که داره دروغ میگه

_چرا اومدی اینجا؟

+بیخیال چرا همه همین سوال رو میپرسن منم دعوت شدم و خواستم احترام بزارم

زین گفت و ماریجوانا رو بین لباش گذاشت و روشنش کرد

_احترام بزاری یا داغمو تازه کنی؟ زین تو میخوای منو بکشی؟

+من تورو بکشم ؟ لیام تو بودی که منو ترک کردی و حتی توی این دوماه ازم یه خبرم
نگرفتی

زین سعی داشت خودشو با کام گرفتن از ماریجوانا اروم کنه ولی موفق نبود

همونطوری که لیام داشت سعی میکرد جلوی بغض و لرزش صداش رو بگیره

_ زین این حرفو نزن اره من ترکت کردم ولی خودتم میدونی دلیلش چی بود تو داشتب خودتو به گه میکشیدی هرشب وید میکشیدی و مست بودی مـثـل هـمـیـن الـان

لیام اخره جملشو با داد گفت و اون روله ماریجوانا رو از بین لب هایه زین کشید بیرون و انداخت زمین

ولی زین چیزی نگفت
+اره لیام توهم جلو چشمام با اون خوابیدی و به فاکش دادی

_زین خودت میدونی که چه حسی بهت دارم یه کلمه بگو نرو تا همین الان باهات بیام

زین سکوت کرده بود و حرفی نمیزد

_لعنتی اون غرورتو بزار کنار و بگو که دوسم داری بگو تا همین الان از این عروسیه
لعنتی بزنم بیرون

زین همچنان سکوت کرده بود و سرشو انداخته بود پایین

_اره چندماه زمانه زیادیه شاید دیگه دوسم نداری مواد و با هرزه ها گشتن بهت ساخته تو نمیخوای ترکش کنی شایدم هنوز منو نبخشیدی
لیام اینو گفت و رفت

درست همونجا زین رو زانوهاش افتاد و مشت هاشو به زمینه چمنی کوبید

+لعنت به این زندگی

++++++++++++
ول ول دو گله نو شکفته هم که همو دیدن تا اینجا اوضاع رو چطور میبینید فکر میکنید که مقصره؟

Fuck it' i love you [Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora