زین دیگه داشت رد میداد
اونا چهار ساعته اونجان ولی هری هنوز لباسشو انتخاب نکرده+بسه دیگه بابا با لوییه چهاردهم که نمیخوای ازدواج کنی تاملینسون خودمونه دیگه
-خفه شو زین تو نمیفهمی من باید خیره کننده باشم
نه لطفا اون یکی رو بدید بپوشم_ زی یکم دیگه تحمل کن الان انتخاب میکنه چیزی میخوای بگیرم برات بخوری؟
زین رو به لیام زمزمه کرد
+من خودتو میخوام سوییت_یکم صبر کن عزیزم بزار برسیم خونه
+پوفف باشه.....میرم این لباس رو امتحان کنم
زین اینو گفت و بی رمغ رفت سمته یکی از اتاق های پرولیام به هری نگاه کرد که داشت
با نایل دنبال پایپون مناسب میگشت
حسابی سرشون گرم بودگوشیش لرزید و تکستی روی صفحه اومد
" لی میشه بیای اینجا من یه مشکل با این لباس دارم"
لیام بعد از خوندن به سمت اتاق پرو رفت و درو باز کرد
اونجا مثله یه اتاق بود توش یه اینه بزرگ و مبلی مجلل بود
_چیشده زین مشکلت با لباست چیه؟
+مشکلم اینه میخوام درشون بیارم
زین اینو گفت لیامو چسبوند به در
با لباش به جونه لبای لیام افتاد و با دستاش درو قفل کرد
دکمه های لباسش رو باز کرد و اون ماه گرفتگی رو بوسید
زین عاشقه اون بود
انگار که ماه اونجا رو بوسیده بود و باعث میشد زین به ماه هم حسودی کنهچون لیام فقط برا اون بود
پایین تنشو بهش مالید و باعث شد لیام زیر لب ناله کنه
+من همین الان میخوامت نگو نه چون میبینم که داری برام سفت میشی
جوابی نگرفت اما دستایی که روش لغزیدند
باعث شد هیس بکشه
زین جلوش زانو زد و شلوارو همزمان با باکسرش تا روی زانو کشید پایین و بدونه اطلاع اونو برد تو دهنش
_فاک اون دهنه لعنتت مثله جهنم داغه زی
باشنیدن این حرف لبخند زد و سرشو کمی تندتر تکون داد و در اخر اونو با صدای پاپ
مانندی از دهنش در اورد+من الان اون هلو رو میخوام تدی بر
لیام رو اسپنک کرد که باعث شد اون لبهاشو گاز بگیره
_اما ما اینجا کاندوم و لوب نداریم بیب
زین دستشو کرد تو جیبش و پاکت کوچیکی رو در اورد
اره اون فکره همه چی رو کرده
بودلیام خندید و سرشو برد تو گردنش و اونو مارک کرد که باعث شد زین هم آه بکشه
+دیگه لوب رو شرمندم برای همین اون دهنه خوشگلتو به کار بگیر
لیام زین رو روی صندلی هل داد و جوری بهش بلوجاب داد که زین داشت دسته صندلی رو چنگ میزد
+دیگه نمیتونم تحمل کنم تو زیادی هاتی
لیام رو روی صندلی خم کرد و بعد از گذاشتن کاندوم اروم خودشو توش فشار داد
لیام صدای بلندی رو ایجاد کرد
+هیسس پرتی بوی نمیخوای که اونا بیان اینجا میدونم که دوست داری قبلش امادت کنم اما من دیگه تحمل نداشتم
خودشو با سرعت توی لیام میکوبید و اروم ناله میکرد
_زی...دی..دیگه..نمیت.نم
+بیا عزیزم
لیام بعد از چند دقیقه اومد و زین هم نتونست طاقت بیاره و کاندومو پر کرد
روی زمین ولو شد و شلوارشو پوشید
_فاک این خیلی خوب بود ولی من گند زدم
لیام درحالی که روی صندلی ولو شده بود لباسی که زین میخواست پروکنه رو بالا گرفت
که حالا کثیف شده بود و روش لک های سفید بودزین بلند خندید+اشکال نداره مجبورن میخرمش دیگه به هرحال می ارزید
لیام اومد روی زین و لب هاشو کوتاه بوسید با اینکه زین میدونست اون درد داره
- لیام...زین..شما کجا رفتید؟...من خریدامو کردم
+دیگه وقتشه بریم دوست ندارم بیان تو
_اره اینجا بوی سکس میده و من زیادی گشنمه تو تمامه انرژیمو گرفتی
اونا از اونجا زدن بیرون و زین تمامه مدت کمره لیام رو ماساژ میداد و سعی میکرد به نایل و هری بفهمونه
که کبودیه روی گردنش برای دیشبه نه الان
هرچند که با خنده های لیام
خیلی هم موفق نبود و دستش رو شد
+++++++++++++++
من که نمیذاشتم این بوک بدون یه اسمات زین تاپ تموم بشه پس برید عشق کنید💦
خودمونیم ولی زین اینجا سگ هورنی بود قشنگااوریتینگ اوریتینگ هم چک کنید یه زیام اسمات گذاشتم که خودم به شخصه عاشق داستانش شدم میخوام باهاش عر بزنم(╥﹏╥)
این پارت کوتاه بود پارت بعد هم کوتاهه چون پارت اخره پس اگه میخواید زودتر بزارمش بترکونین این پارتو دیگه(/◕ヮ◕)/
YOU ARE READING
Fuck it' i love you [Z.M]
Fanfiction||complete|| "میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد" همه چی از روز عروسی لیام شروع شد عروسی که فقط جسمن توی اون حضور داشت چون قلبو روحشو یه پسره اسیایی دزدیده بود