لیام عینه یه جت کار کرداون دوش گرفت لباسایه خوب پوشید
به مایا گفت بره بیرون چون یه جلسه کاری داره
اره رابطه اونا فیک بود ولی نمیخواست برایه زین مشکلی پیش بیاد پس اسمشو نگفتوقتی به خودش اومد دید ساعت دوازده و پنج دقیقست زمانی که زنگه
خونه لیام به صدا در اومدبه سمته در هجوم برد و سعی کرد خونسرد باشه
+سعی کردم کسی منو نبینه اما به هرحال مطمعا نیستم
_مهم نیست
لیام راست میگفت واقعا دیگه مهم نبود اون چیزی برایه از دست دادن نداشت+ببین لیام نیومدم اینجا که حرفایه قبلی رو بزنم هرچند که تا عمر دارم میتونم راجع بهش حرف بزنم و بگم چقدر ازت ناراحت بودم
اما میخوام همه چیو بزارم کنار میخوام همشو فراموش کنم ببین من کله دیشبو فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که من دوست دارم
میخوام به خودمون و رابطه یه فرصت دیگه بدم_خب این عالیه زین خوشحالم که به این نتیجه رسیدی ولی حالا چرا استرس داری؟
+خب ببین برای شروع ما باید یه سری چیز بنویسم چون میخوام جفتمون به یه اندازه برایه رابطمون تلاش کنیم
زین روی مبل نشست و یه کاغذ و خودکار در اورد لیام یکم متعجب بود ولی با این حال
روبه روی زین نشست+ازت میخوام که در اولین فرصت بری دکتر و مشکلتو درمان کنی
لیام از این حرفه زین یکم ناراحت شد و سرشو انداخت پایین اون دوست نداشت کسی بهش بگه مریض
اره اون یه جورایی مشکله کنترل خشم داشت وقتی عصبانی میشد واقعا نمیفهمید که داره چیکار میکنه چیزارو میشکوند یا مشت میزد یا حتی اگه یکی جلوش بود شاید اونو میزد زمانی این موضوع افتضاح میشد که اون تو مستی عصبانی میشد درست مثله اون روزه کذایی که گند زده بود و اصلا نمیفهمید داره چیکار میکنهبخاطره همین بود که دکتر نمیرفت زین که متوجه ناراحتیه لیام شد یکم از
دستاشو گرفت که باعثه تعجبه لیام شد+من نمیخوام بخاطرش ناراحت باشی باشه فقط کافیه از یه دکتر کمک بگیری من پشتتم وحمایتت میکنم
با این حرفه زین دله لیام گرم شد لبخند زد و سر تکون داد
زین اینو روی کاغذ یادداشت کرد و به لیام نگاه کرد که چیزی به اون کاغذ اضافه کنه
_میخوام که اعتیادت به ماریجوانا رو از بین ببری و مصرفه الکل روبه حداقل برسونی
زین سر تکون داد و یادداشت کرد اون میدونست این برای سلامتیش خوب نیست
+میخوام حداقل هفته ای یکبار باهم باشیم برام مهم نیست کار داری یا هرچی اون روزو فقط باید به خودمون اختصاص بدی
ESTÁS LEYENDO
Fuck it' i love you [Z.M]
Fanfic||complete|| "میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد" همه چی از روز عروسی لیام شروع شد عروسی که فقط جسمن توی اون حضور داشت چون قلبو روحشو یه پسره اسیایی دزدیده بود