music: lana del rey-fuck it i love you
صبح لیام با صدای زنگ بلند شد و بدونه اینکه زین رو بیدارکنه رفت و دروباز کرد
_چیه مایا اینجا چی میخوای؟
÷ خوشحال نشو لیام برنگشتم پیشت فقط اومدم لوازم ارایشمو که جا گذاشتم جمع کنم
مایا اینو گفت و سمته اتاق رفت لیام امیدوار بود اون زین رو بیدار نکنه
+لی صبحانه درست کن لطفا
_سان شاین تو بیدار شدی؟
زین چشماشومالید
+مگه میشه اون عجوزه رو ببینم و بیدار نشم اه نحس کرد صبحمومایا با یه ساکه کوچیک اومد و رفت سمته در
÷ لیام امیدوارم از این کارت پشیمون نشی اونم با یه معتاده لاغر مردنی
قبل از اینکه لیام چیزی بگه زین شروع کرد
+شخصیتتم درست مثله قیافت زشته باید لوازم ارایش بخوری بچ تا از درونم زیبا بشیلیام از این حرفه زین خندش گرفتو مایا با حرص دره خونه رو کوبید
این هفته به عالی ترین شکل برای اون زوج گذشت لیام بلاخره طلاق گرفت و از اون رابطه فیک راحت شد
خیلی حاشیه براش درست نشد اما این برای مایا خوب شد اون تونست با
مظلوم بازیه حاصل از طلاق یه جای خوب مشغول به مدلینگ بشهلیام کمتر میرفت بیرون و بیشتر روی تور واهنگ کار میکرد
زین سعی میکرد اکثرا پیشش باشه اما باید برای فشن شو اماده میشدپس بیشتر به باشگاه میرفت
بقول لیام خونشون مثله افریقا شده بود فقط
سبزیجات و غذا های رژیمی توش پیدا میشداما مسئله های شغلی مهم نبود هرچی هم که میشد اخر شب اونا بودن که روی کاناپه ولو میشدن حرف میزدن و همو نوازش میکرد یا فیلم میدیدن
لیام سعی میکرد ارامش رو تو خونه برقرار کنه و زین رو از فضای مجازی و رسانه ها دور کنه
چون از وقتی که کام اوت کرده بود هیت های زیادی میگرفت
هرچند که هنوزم طرفدار های خودشو داشت
------------------------------------
لیام به تیپه سرتا پا مشکیه رسمیش تو اینه نگاه کرد و موهاشو حالت داد
خودشو به فشن شو رسوندروی صندلی خالیه کناره لویی هری و نایل نشست
=داداش من میگم دیرترمیومدی....زین کجاست؟
_اولا که داشتم خونه رو مرتب میکردم دوما لویی رو مخ تاملینسون اون زودتر اومده اینجا
- راست میگه سوییت هارت زین باید زودتر بیاد تا اماده بشه
× هیسس خفه شید شروع شد
همه به صحنه نگاه کردن که نور ها کم شدن و مدل ها تک به تک رو صحنه میومدن اما
دله لیام شور میزد اون میدونست که زین اخرین نفره برای همین میترسید نتونه
YOU ARE READING
Fuck it' i love you [Z.M]
Fanfiction||complete|| "میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد" همه چی از روز عروسی لیام شروع شد عروسی که فقط جسمن توی اون حضور داشت چون قلبو روحشو یه پسره اسیایی دزدیده بود