music:john legend-All of me
روزه عروسی بلاخره فرا رسید و اون پنج تا پسر داشتن از استرس زیاد میمردن
لویی با زین توی جایگاه ایستاده و منتظره هری شدن
=بنظرت دیر نکرده؟نکنه نمیخواد باهام ازدواج کنه؟
+نه اون احمق تر از این حرفاست که.........آها ببین اومد
هری با نایل و لیام وارده جایگاه شد و دسته لویی رو گرفت
=فکر کردم پشیمون شدی
- نه عزیزم من فقط درگیره موهامو بودم چرا پشیمون شم این مثله رویا میمونه شیرینه
" عاقد مراسم رو شروع کرد "
ایا با تمامه این شرایط که گفتم همدیگرو به همسری میپذیرید؟
=بله
- البته
"پس من رسما شما رو همسر اعلام میکنم میتونید همو ببوسید"
با گذاشتن لبای لویی روی لبای هری صدای خوشحالیه جمعیت بلند شد
اونا واقعا برای هم ساخته شده
+بهتون تبریک میگم پسرا اگه میشه میخوام یه چیزی بگم
زین اینو گفت و بعد از تاییده لویی و هری جلوی لیام ایستاد
+می دونم که از اول یه رابطه عالی نداشتیم و خب بعضی جاها گند زدم و دیوونه بازی در
اوردم
حاضری بقیه عمرتو با یه دیوونه که گاهی اذیتت میکنه بگذرونی؟زین از جیبش حلقه در اورد و سمته لیام گرفت
لیام نیشخندی زد که کمی دله زین رو لرزوند
نکنه اون قبول نکنه یا اینو نخواد
همچنان به زین خیره بود دستشو کردتو جیبش یه جعبه در اورد و جلوی زین بازش کرد
_تو چی حاضری بقیه عمرتو با من بگذرونی ؟
زین جا خورد
این حجم از تله پاتی دیگه زیادی بود نبود؟اره معلومه که لیام حلقه رو تو جعبه میزاره
اون یه جنتلمنه پس این کارو کلاسیک انجام میده حتما میخواست زانو هم بزنه
+از خدامه
_منم همینطور دیوونه کوچولو
اونا حلقه هارو دسته هم کردن
لب هایی که روی هم لغزید نشون دهنده عشقه زیادشون بهم بود
اره اونا رابطه عالی نداشتن و شاید گاهی کنار کشیدن یا از هم متنفر شدن
اما اونا از پسش بر اومدن
زین غرور و لیام شهرت رو کنار گذاشتن و به همه ثابت کردن که برای هم ساخته شدن
"میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد"
پایان
+++++++++++++++
ول ول ول اینم از پایانه این داستان امیدوارم که خوشتون اومده باشه♡
یه کوچولو حرف دارم↓↓↓
اول از کسایی که حمایت کردن خیلی ممنونم و دستاتونو به گرمی میفشارم ممنون از رتبه ها و رتبه ۳ در واندیمن یه داستان جدید زیام در نظر دارم اما نمیدونم میخوام بزارم نزارم یا چی برای همین منو فالوو کنید و این بوک رو پاک نکنید که وقتی اطلاع رسانی کردم بفهمید:>
این داستان واسه من خیلی خاص بود و خیلی دوستش دارم تک تک لحظه هاشو حس کردم و فقط میخواستم بگم دوست داشتن رو روابط کافی نیست و چیزهای زیاد دیگه ای هم هست♡—♡ خوشحال میشم اگه چیزی از این داستان یاد گرفتید یا حس خاصی داشتید باهام یه اشتراک بزارید
دیگه حرفی مراقب باشید خرابا اوریتیگ اوریتینگ هم چک کنید لاو یو ال💙
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Fuck it' i love you [Z.M]
Hayran Kurgu||complete|| "میتوان قطب را جهنم کرد پای دل از در میان باشد" همه چی از روز عروسی لیام شروع شد عروسی که فقط جسمن توی اون حضور داشت چون قلبو روحشو یه پسره اسیایی دزدیده بود